یادداشت مهدی لطفآبادی
1401/12/15
3.7
90
داستان جذاب و پرکششه، اما من اونقدر دوستش نداشتم و براش هم دلیل دارم! اول از همه روش روایت رمان به نظرم جذاب نبود. هر چند ایدهی تعریف کردن توسط چند راوی در زمان خودش تا حدی بدیع و خلاقانه بوده، اما انتخاب روایتگری مثل نلی که خدمتکار خونه است، خیلی جاها به روایت ضربه میزنه و من خیلی وقتها نمیفهمیدم نلی، به جز اینکه بخواد مشاهدهگر داستان باشه و راوی، برای چی توی بعضی صحنهها باید حضور داشته باشه... هر چند خانهزاد بودن نلی و بزرگ شدن با هیتکلیف و کاترین و بعدش بزرگ کردن میس کاتی میتونست بهونههای خوبی برای حضورش ایجاد کنه، اما بعضی اوقات حضورش غیرضروری و تنها از روی ضرورت داستان بود. دوم، شخصیتپردازی شخصیتها! شخصیتها تقریباً تکبعدی و فاقد ابعاد روانی خاصی هستند... به رمانهای روسی همعصر این رمان نگاه کنید که چقدر دقیق و موشکافانه است. تنها نکتهای که یه مقدار به شخصیتها بعد میداد، عشق کاترین و هیتکلیف و نحوهی ابراز هیتکلیف بود. سوم، نویسنده خدایی میکرد توی داستان و هر وقت دلش میخواست و میدید شخصیتها به دردش نمیخورن، حذفشون میکرد، اون هم به دلایل واهی ، مثل مرگ بر اثر عصبانیت... مرگهای این داستان من رو به شدت یاد سریالهای آمریکاییای میانداخت که سالهای سال ادامه دارند و برای ادامه داشتن مجبورن بازیگرهای پا به سن گذاشته یا پردستمزد و... رو حذف کنند و داستان رو به دلخواه خودشون، و نه منطق داستان پیش میبرند، تا هدفشون به دست بیاد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.