یادداشت میم صالحی فر

        در مدرسه، بچه راکون‌ها از زورگویی می‌ترسند و نمی‌خواهند که دیگر به مدرسه بروند. مادر برایشان داستانی می‌گوید از قطعه سنگ متفاوتی که در گذشته ها پیدا شد و تلاشی که مردم برای شکل دادن به آن کردند و این داستان را وصل می کند به زورگوی مدرسه.
بچه‌ها هم این بار که  همه با هم متحد شده و نمی‌گذارند که کسی آسیب یا ازاری ببیند. زورگو هم که دلش می‌خواسته با بچه ها بازی کند از کارش پشیمان می‌شود
      
11

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.