یادداشت محمدرضا رحیمی

                [در برابر هر چیزی مقاومت می کنم الا اغوا]
روایتی بسیار بسیار متفاوت و گیرا
آیا خواسته های قلبی انسان می توانند تهدیدکننده آزادی او باشند؟
آیا انسان موجودی است که برای رسیدن به آن مطلوب دل حاضر است به اسارت بیوفتد؟
در این صورت چه جای زندگی است که کام دل به بار آید و رنج بی شمار ماند؟
مطلوب به چنگ آید؛ اما در اسارت...
اما شاید اسیر بودن و مهجور بودن و به زمین گرم خوردن، ارزش این را داشته باشد که انسان آن را که دلش می خواهد، داشته باشد...
[با کتاب هایم چه کنم؟
 سوال این بود و پاسخ: بخوانشان.
گوش های پرسشگر تیز شد. اما اگر نمی توانی بخوانی شان، به هر صورت ممکن بر آن ها دست بکش و ناز و نوازششان کن.
به آن ها چشم بدوز. بگذار باز بمانند، در هر صفحه ای.
از اولین جمله ای که چشمت را می گیرد به خواندن بپرداز. بعد ورق بزن. سفر کشف را آغاز کن، مسیر بی کران دریاهای بی نقشه را در پیش بگیر.]
جملات درون [ ] از متن کتاب است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.