یادداشت کامران محمدحسینی
1404/1/7
جلد اول کتاب مجموعه ای از مقالات در نقد برخی صاحب نظران معاصر است. مثلاً نقد نظریات جواد طباطبایی، چنگیز پهلوان، ماشاالله آجودانی، موسی غنینژاد و ... مقاله اول در نقد نظریه طباطبایی درباره انحطاط اندیشه سیاسی در ایران است. خلاصه بحث این است که طباطبایی تفکر عقلانی سیاسی را تفکری غیر الهیاتی و غیر دینی میداند. از نظر او تفکر سیاسی ریشه در یونان دارد، یعنی جایی که تفکر از اسطوره جدا شد و انسان بر سرنوشت خود حاکم دانسته شد. در ایران هم تفکر سیاسی تنها زمانی رشد کرد که منطقه فراغ شرع گسترده شد اما این تفکر رشد نیافت و با غلبه شریعت گرایی و تصوف به انحطاط کشیده شد. فارابی بر پایه تفکر یونانی، اندیشه سیاسی را آغاز کرد اما بحث او معطوف به رییس مدینه شد، نزد ابن سینا فیلسوف سیاسی همان پیامبر دانسته شد و شریعت قانونگذار مدینه فاضله تلقی شد و دیگر جایی برای فکر مستقل درباره سیاست باقی نماند و فلسفه به وجودشناسی محدود شد. در فلسفه ملاصدرا بحث از فلسفه سیاست از این هم محدودتر شد. نویسنده مقاله بعد از شرح نظریه طباطبایی، مفردات آن را به تفصیل نقد میکند. اولا با بیشتر با استناد به آرای داوری اردکانی از استقلال فلسفه اسلامی دفاع میکند و آن را ذیل یا انحراف از فلسفه یونان نمیداند. دوم اینکه تاکید میکند که نزد متفکران مسلمان عقل و وحی در هماهنگی کامل بوده و چنین نیست که با محدود شدن وحی، عقل دامنه فعالیت بیشتر پیدا کند. اما او در نهایت میپذیرد که در اسلام حکمت عملی رفته رفته جای خود را به فقه میدهد و از نظر او این امری طبیعی و منطقی است. بنابر این آنچه طباطبایی عیب دانسته، نویسنده حسنش میداند. همین.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.