کامران محمدحسینی

تاریخ عضویت:

دی 1401

کامران محمدحسینی

@tarikhgozar

58 دنبال شده

51 دنبال کننده

historybookreview

یادداشت‌ها

نمایش همه
        آیا کتاب کوثرانی (فقیه و سلطان)، طرحی تاریخی است درباب امکان سکولاریزم در اسلام؟ 

نویسنده در یکی از مقدمه‌های کتاب از این ایده سخن رانده که برخلاف تصور رایج پیوند یا اتحاد دین و سیاست ذاتی دین اسلام نیست و تجربه مسلمانان با مسیحیان در باب جدایی دین و سیاست تفاوت جوهری ندارد. در هر دو دین، دوره‌هایی از اتحاد و دوره‌هایی از جدایی بین دین و سیاست وجود داشته است.

کتاب کوثرانی شرح همین جدایی دین از سیاست در اسلام است. امری که نظریه‌پردازی فقهی برای آن از عصر عباسیان آغاز شد، یعنی زمانی که حکومت‌های مستقل از خلافت تشکیل شدند و فقها چاره‌ای نداشتند جز اینکه مشروعیت امارت استیلا را بپذیرند و توجیه اش کنند.

با اینکه دوره هایی از پیوند نزدیک بین دین و سیاست در عصر صفوی و عثمانی پدید آمد اما در بعدتر با تحولات عصر جدید، هم فقهای اهل سنت و هم فقهای شیعه فهمیدند که بازسازی خلافت یا امامت در دوران جدید در قالب‌های کهن امکان‌پذیر نیست و دست‌کم گروه‌های موثری از علما (اگر نه همه) از مشروطیت و انحلال خلافت دفاع کردند.

طرح تاریخی کوثرانی در این کتاب با انقلاب مشروطه در ایران تمام می‌شود، اما تاریخ با آن پایان نیافته و اتحاد دین و دولت در قالب انقلاب اسلامی ایران و دیگر تجربیات سیاسی اسلام‌گرایانه در دهه‌های اخیر نشان می‌دهد که دیالکتیک دین و سیاست در اسلام همچنان ادامه خواهد یافت.
گزارشی از این کتاب را اینجا نوشتم:‌ https://vrgl.ir/hitz9
      

1

        اطلاعاتی درباره اولین کتاب‌هایی که درباره تمدن اسلامی در غرب یا عالم اسلامی عمدتا از قرن نوزدهم به بعد نوشته شده جمع آوری شده و بعد هم واکنش‌های مسلمانان به تمدن غرب بررسی شده که از غرب‌گرایی تا نقد غرب گوناگون است. سپس طرح هایی که بازسازی یا احیای تمدن اسلامی را دنبال می‌کردند و شخصیت‌های اساسی آنها معرفی شده‌اند. این طرح‌ها به این شیوه تقسیم بندی شده است: 
 
نظریه‌های بازسازی آموزش (طهطاوی)
احیای خلافت اسلامی (کواکبی و رشید رضا)
احیای اندیشه اسلامی (اقبال و مطهری و ...)
احیای سیستم اسلامی (سید قطب)
دعوت اسلامی (حسن البنا)
احیای جهاد اسلامی (محمد عبدالسلام فرج)
بازسازی میراث اسلامی (حنفی، جابری، ارکون)
احیای سنت اسلامی (حسین نصر)

در هر بخش بریده‌هایی از متون اصلی یا بخشی از نظرات بازگو شده است. 

در فصل آخر که حجم اندکی هم دارد نویسنده تلاش کرده نمایی از سیر تاریخی این نظریات ارائه کند یعنی تاریخ پدیدار شدن هر دسته از نظریات و ارتباطش با زمینه تاریخی را تا حدی روشن کند که البته بحث ناقصی است و کاش همین ساختار را برای کل کتاب به کار می‌برد و همین بحث را محور قرار می‌داد. 
در این بخش نویسنده همچنین بین مفهوم احیا و بازسازی تفاوت گذاشته و نظریات مطرح در حوزه تمدن اسلامی را به دوگونه تقسیم کرده: گروهی که می‌خواهند تمدن گذشته اسلامی را مشابه‌سازی کنند و گروهی که به دنبال ویران کردن تمدن قدیم و بازسازی تمدن جدیدی البته با حفظ عناصری از گذشته، مثل اسلام، هستند.

نویسنده در این بخش همچنین تقسیم‌بندی‌های دیگری هم از نظریات جمع‌آوری شده ارائه کرده که اگر کتابش ساختار بهتری داشت می‌توانست مباحث مفصل‌تر و جدی تری را در بر گیرد اما در حال حاضر به اختصار از آن‌ها گذشته است: 
برخی از این نظریات تنها بر یک محور تاکید می‌کنند( مثلاً احیای خلافت یا جهاد) و برخی دیگر راه نوسازی تمدنی را چندوجهی در نظر می‌گیرند. همچنین برخی بر اقدامات عملی تاکید می‌کنند و پاره ای بر کار فکری. برخی به دنبال جایگزین کردن تمدن اسلامی به جای تمدن غرب هستند و برخی بر احیای تمدن اسلامی در کنار تمدن غرب نظر دارند. 

تجربه من از کتاب:
کتاب بدی نیست. برخی اطلاعات و چشم‌اندازهایش مفید بود. برخی پیشنهادات کتاب را می‌توان بسط داد. اما ساختار سردگمی دارد. پراکندگی و تکرار خواننده را اذیت می‌کند. به نظرم مفهوم تمدن هم در مقدمات، به حد لازم عمیق و چند جانبه مورد بحث قرار نگرفته. توضیح آرای متفکران هم چنگی به دل نمی‌زند و گاهی پاره‌هایی منتخب و نامنسجم است.
مهم‌تر از همه این‌ها تقسیم بندی ارائه شده در این کتاب از نظریات احیای تمدن اسلامی، چه دستاوردی دارد؟ یعنی چه مشکلی را حل می‌کند؟ آیا با این تقسیم‌بندی می‌توانیم تحلیل تازه‌ای از روند نظریات احیای تمدنی یا ارزیابی آن‌ها ارائه کنیم؟
      

1

        جلد اول کتاب مجموعه ای از مقالات در نقد برخی صاحب نظران معاصر است. مثلاً نقد نظریات جواد طباطبایی، چنگیز پهلوان، ماشاالله آجودانی، موسی غنی‌نژاد و ...
مقاله اول در نقد نظریه طباطبایی درباره انحطاط اندیشه سیاسی در ایران است. خلاصه بحث این است که طباطبایی تفکر عقلانی سیاسی را تفکری غیر الهیاتی و غیر دینی می‌داند. از نظر او تفکر سیاسی ریشه در یونان دارد، یعنی جایی که تفکر از اسطوره جدا شد و انسان بر سرنوشت خود حاکم دانسته شد. در ایران هم تفکر سیاسی تنها زمانی رشد کرد که منطقه فراغ شرع گسترده شد اما این تفکر رشد نیافت و با غلبه شریعت گرایی و تصوف به انحطاط کشیده شد. فارابی بر پایه تفکر یونانی، اندیشه سیاسی را آغاز کرد اما بحث او معطوف به رییس مدینه شد، نزد ابن سینا فیلسوف سیاسی همان پیامبر دانسته شد و شریعت قانونگذار مدینه فاضله تلقی شد و دیگر جایی برای فکر مستقل درباره سیاست باقی نماند و فلسفه به وجودشناسی محدود شد. در فلسفه ملاصدرا بحث از فلسفه سیاست از این هم محدودتر شد. 
نویسنده مقاله بعد از شرح نظریه طباطبایی، مفردات آن را به تفصیل نقد میکند. اولا با بیشتر با استناد به آرای داوری اردکانی از استقلال فلسفه اسلامی دفاع میکند و آن را ذیل یا انحراف از فلسفه یونان نمی‌داند. دوم اینکه تاکید میکند که نزد متفکران مسلمان عقل و وحی در هماهنگی کامل بوده و چنین نیست که با محدود شدن وحی، عقل دامنه فعالیت بیشتر پیدا کند. 
اما او در نهایت می‌پذیرد که در اسلام حکمت عملی رفته رفته جای خود را به فقه می‌دهد و از نظر او این امری طبیعی و منطقی است. 
بنابر این آنچه طباطبایی عیب دانسته، نویسنده حسنش میداند‌. همین.
      

2

        کتاب «تشیع بازنگری شده» نوشته لیاقت تکیم  را می‌توان مقدمه‌ای به زبان انگلیسی در شناخت جریان‌های اصلاح (reform) گرای دینی در حوزه فقه شیعی، بخصوص در قلمرو فرهنگی ایران  دانست.
 نویسنده با فضای فکری و فرهنگی ایران آشنا است و ایده اصلی کتاب را در مدت حضورش در شهر قم و دیدارهایش در این شهر به دست آورده است و از جدید‌ترین آثار پدید آمده در عرصه روشنفکری دینی در زبان فارسی با خبر است. نام و آرای تعداد زیادی از فقها و مجتهدان نوگرا و پژوهشگران دینی در کتاب آمده و تقریبا همه محتوای کتاب طرح دوباره نظرات پژوهشگران دینی نوگرای شیعی است و از آن میان نویسنده بیش از همه از آرای ابوالقاسم فنایی و نظریه او درباب تقدم اخلاق بر دین تاثیر پذیرفته است.

اجتهاد، نص‌گرا یا اخلاق‌گرا؟
دلمشغولی اصلی نویسنده ناسازگاری برخی احکام فقهی با فهم اخلاقی روزگار است؛ ناسازگاری‌هایی که در عرصه‌های حقوقی گوناگون از جمله حقوق اقلیت‌ها، زنان، محیط زیست و شیوه حکمرانی نمود می‌یابد. از آن میان حقوق زنان اهمیت بیشتری برای او دارد و این را می‌توان از مثال‌های کتاب که بیشترشان درباره حقوق زنان و احکام فقهی مرتبط به آنان است دریافت. او تاریخ و تطور علم اصول و اجتهاد در تشیع را بررسی می‌کند و ابزارها و مفاهیمی از اجتهاد سنتی را که می‌توانند ابزارهای تفسیری کارآمدی برای رفرم در فقه شیعی باشند معرفی می‌کند. اما او این ابزارها را کافی نمی‌داند و از لزوم تغییرات بنیادین در سازوکار اجتهاد و ابزارها و لوازم این تغییر سخن می‌گوید. 
با اینکه علمای شیعه در طول زمان فتواهای گوناگونی ارائه کرده اند و گاه فتوای پیشینیان را نقض کرده اند اما هیچ یک در بازنگری احکام به قواعد اخلاقی توجه نکرده‌اند و تنها بر مرجعیت قرآن و روایات و قواعد خاص زمان و مکان تمرکز دارند و به همین دلیل به تفاوت‌ها دراحکام جزیی بسنده کرده اند. از این رو است که نویسنده ابزارهای کهن اجتهاد شیعی را برای سازگاری با پیچیدگی‌های دنیای امروز کافی نمی‌داند چرا که اجتهاد به شدت محدود به نص است. تصویری که نویسنده در طول کتاب از اجتهاد بازنگری شده شیعی ارائه کرده، اجتهادی است که کمتر وابسته به نصوص دینی و بیشتر متکی بر عقل و اخلاق است. قرآن بیش از آنکه از احکام و قوانین سخن بگوید از اخلاق سخن گفته است.  
از ويژگی‌های قرآن این است که قانون و اخلاق در آن به هم آمیخته است به حدی که حتی عبادات هم به دستورات اخلاقی آمیخته است و قانون در واقع ظهور و نمود امر اخلاقی در موقعیت انضمامی است. اما اصول اخلاقی که می‌تواند در فقه دخیل باشد کمتر مورد توجه و بحث در علم اصول فقه قرار گرفته است. فقها جنبه اخلاقی قرآن را نادیده گرفته و در عوض آن را تنها همچون متنی برای استخراج احکام قانونی خوانده اند. فقهای مسلمان بیش از آنکه نگران به سرانجام رساندن خواست‌های اخلاقی وحی الهی باشند، درگیر سازوکار استنباط احکام قانونی بوده اند. از همینجا است که موارد متعددی از تنش و تعارض بین احکامی که از متن استخراج شده و احکامی که از عقلانیت اخلاقی استنباط شده وجود دارد.

اجتهاد نو
فصل پایانی کتاب طرح و توصیفی است از پدیده اجتهادگران نو. اجتهاد نو اجتهادی است که کمتر به متن وابسته است. نگاه تاریخی به متن مقدس، هرمنوتیک فهم متن مقدس و بازگشت به اخلاق از انواع تلاش‌هایی است که متفکران دینی و اصلاح‌گران در اجتهاد بدان‌ها تکیه کرده‌اند. تفسیر متن مقدس پایان ناپذیر است و هیچ تفسیر کامل و تمامی وجود ندارد. اجتهاد نو روش‌هایی را بسط می‌دهد که بر اساس آن بتوان فقه را بر پایه اهداف اصلی شریعت اسلامی مانند عدالت، برابری، ازادی، و احترام به جایگاه رفیع انسان مورد بازنگری قرار داد. 

فهرست کتاب:‌
فصل اول: The Concept of an Islamic Reformation 
فصل دوم:  Usul alFiqh and Ijtihad in Shiism
فصل سوم: Islamic Reformation and the Tools of Ijtihad
فصل چهارم: Reason and Ethics and an Islamic Reformation
فصل پنجم: The NeoIjtihadist Phenomenon

یادداشت بلند من در معرفی کتاب در شماره دوم فصلنامه معرفت شیعه منتشر شده اما هنوز این شماره مجله به فضای مجازی نیامده است.
      

12

        وقتی آیت‌الله خمینی در دی ماه سال ۶۶ نامه‌ای را در نقد خطبه‌های نماز جمعه آیت‌الله خامنه‌ای نوشت، بحث از محدوده اختیارات حاکم اسلامی ابعاد تازه‌ای یافت.
آیت‌الله خمینی در این نامه تاکید کرد که اختیارات حکومت اسلامی فراتر از «احکام فرعیه الهیه» است وگرنه حکومت بی‌معنا می‌شود. مثلا حکومت می‌تواند در املاک خصوصی به قصد خیابان‌کشی تصرف کند، به خدمت سربازی الزام کند، مالیات بگذارد و از خرید و فروش برخی چیزها جلوگیری کند. حتی می‌تواند از هر امری چه عبادی یا غیر عبادی که جریان مخالف مصالح اسلام است جلوگیری کند.
در همان سال دبیرخانه ائمه جمعه سمیناری برگزار کرد تا به گفته خودشان، فتوای تازه آیت‌الله خمینی را تبیین و شبهات احتمالی را برطرف کنند. این کتاب حاصل آن هدف و آن سمینار است.

بخشی از مقالات، ترجمه و خلاصه کتاب‌هایی است در اثبات اصل ولایت فقیه. نوشته‌هایی از منتظری، مشکینی، جوادی آملی. برخی مقالات نیز حاصل سخنرانی در این سمینار و معطوف به نامه مورد بحث است: سخنرانی صانعی،‌ موسوی اردبیلی، فلسفی و مهندس میرحسین موسوی.

میرحسین موسوی که در آن زمان نخست وزیر بود از تجربه‌هایش می‌گوید و خلاصه سخنش این است که روحانیت جلوی سیاستگذاری‌های دولتی را با انواع بهانه‌های شرعی سد یا در آن اخلال می‌کند. مثلا دولت می‌خواهد برای حمایت از صادرات روستایی، تعرفه گمرک شهری و روستایی را متفاوت یا نرخ مالیات را تبعیضی بگذارد. اعتراض می‌شود که این کار عادلانه نیست. به این ترتیب بسیاری از طرح‌های قانونی یا اجرایی، که در جهت تحقق آرمان‌های انقلاب و اسلام طراحی شده، بلاتکلیف مانده است. 
در چنین شرایطی موسوی اختیارات فرافقهی حکومت اسلامی را راه حل دشواری‌های عرصه حکومت‌داری دینی می‌داند. به تعبیر او فتوای امام نشان می‌دهد که حکومت اسلامی در عرصه اجرایی هیچ بن‌بستی ندارد. 
به گفته او معنای بیانات اخیر آیت‌الله خمینی این بود که «قدرت ولایت در نظام حکومتی ما در تمام زمینه‌ها قابل اعمال است، چرا که مقصد نهایی حکومت اسلامی حفظ مصالح اسلام و مسلمین است و این امر از همه فروع دیگر بالاتر است.» 

آنان که کتاب را تهیه کرده‌اند نگران مسائلی بوده‌اند و در صدد پاسخ به پرسش‌هایی. سخنرانی‌هایی که چاپ شده همگی در تایید اختیار نامحدود حکومت اسلامی استدلال می‌کنند. مفهوم کلیدی مصلحت نظام یا حکومت اسلامی است. اما سازوکار تشخیص مصلحت چیست؟‌ این پرسش در ذهن برخی از سخنرانان بوده است، هرچند محل گفتگوی آشکار قرار نمی‌گیرد. مثلا حجت‌الاسلام فلسفی در سخنرانی‌اش توصیه‌هایی خطاب به کسانی که قرار است مصلحت را تشخیص دهند و مدیریت اجرایی را در دست داشته باشند، مطرح می‌کند.
معلوم است که همه مصالح را قرار نیست  ولی فقیه به تنهایی تشخیص دهد و اجرا کند. کار به دست دولت و مجلس خواهد بود. با این حساب معنای اختیارات حکومت اسلامی دقیقا اختیارات کدام بخش از حاکمیت است؟
میرحسین موسوی در سخنرانی خود کمتر از واژه ولایت فقیه یاد می‌کند و بیشتر از حکومت اسلامی یا اختیارات دولت اسلامی سخن می‌گوید. آشکار است که خواست او اعتبار دادن به تصمیمات کارشناسانه دستگاه‌های اجرایی یا قانونگذار در برابر برداشت‌ها و احکام رایج فقهی است. با این حال او یک یا دو بار از از ولایت فقیه یاد می‌کند. به نظر او با این فتوای آیت‌الله خمینی، مفهوم ولایت فقیه دیگر مبهم نیست و محدوده (نامحدودی) قدرت حکومت اسلامی مشخص می‌شود قدرتی که به تعبیر موسوی «والا، مطلق و وسیع» است و تحت تاثیر هیچ عاملی مشروط نمی‌شود. 
به یاد بیاوریم که دولت چپ‌گرای میرحسین موسوی به نیروی فرا فقهی ولایت فقیه نیاز داشت تا با تکیه بر مفهوم مصلحت بر روحانیت راست‌گرای سنتی غلبه کند. اما او این پرسش را مطرح نمی‌کند یا به عمد آنرا نادیده می‌گیرد که اگر بین تصمیم (به تعبیر او کارشناسانه) دولت و نظر ولی‌فقیه اختلافی باشد، اختیارات نامحدود حکومت اسلامی به کام کدام یک خواهد بود؟
      

13

        کتاب ادعا میکند: ایران در عصر قاجار در حال گذار از فرماسیون فئودالیسم به سرمایه‌داری بود، گام‌های نسبتا بلندی هم برای چنین گذاری برداشته شد اما در نهایت این حرکت به کمال نرسید.  
شرایط عمومی هر اقتصاد سرمایه‌دارانه و تولید کارخانه‌ای افزایش جمعیت، افزایش شهرنشینی و گسترش زیرساخت است. در ایران عصر قاجار این هر سه زمینه رشد یافت اما نه چندان که به کار شکل‌گیری تولید کارخانه‌ای بیاید. تحول هر یک از این شاخص‌ها در عصر قاجار در فصل‌های اولیه کتاب مورد بررسی قرار گرفته است.

ناکامی ایرانیان در گذار از فئودالیسم به اقتصادی سرمایه‌داری کارخانه‌ای، دو عامل داشت، دولت فئودال و امپریالیسم که بر سر منافع خود متحد شدند. دولت که به شدت به پول نقد نیاز داشت، زمین‌های خالصه را می‌فروخت و مناصب را در ازای پول واگذار می‌کرد. به دلیل مالیات‌های ظالمانه زمین‌های زیادی غصب شد و دهقانان از ابزار کارشان خلع ید مشدند و مجبور به مهاجرت به شهرها و یا کشورهای همسایه بودند. 
در کانون تحلیل نویسنده از موانع رشد اقتصادی ایران عصر قاجار، نقش امپریالیسم قرار گرفته است. نویسنده در فصلی به تفصیل نقش مداخلات اروپایی‌ها بخصوص انگلستان و روسیه در ایران را بررسی کرده است. اروپایی‌ها همه کار کردند تا اقتصاد و صنعت ایران را نابود کنند. ایران در نیمه دوم سده نوزدهم به تولید کننده مواد خام تبدیل شد و صنعت در رقابت با کالاهای تجاری اروپا تضعیف شد. حتی تجارت ایرانیان نیز به دلیل امتیازهایی که تجار اروپایی با حمایت دولت‌هایشان به دست می‌آوردند رو به افول گذاشت.
رشد اقتصاد پولی،‌ دربار را به پول نقد محتاج کرده بود و کسری بودجه باید به نحوی تامین می‌شد. این شد که بازی اعطای وام و دریافت امتیازهای تجاری و اقتصادی آغاز شد و رقابت انگلیس و روسیه در این بازی اقتصاد ایران را به تباهی کشاند. 

نویسنده فصل بزرگی از کتاب خود را به تحلیل طبقاتی مخالفت‌ها، قیام‌ها و مبارزاتی که علیه حکومت و امپریالیسم صورت گرفت اختصاص داده است. شورش‌هایی که همگی علیه اتحاد امپریالیسم و دولت فئودال داخلی بود. مبارزات از شکل‌گیری در قالب مذهبی (جنبش بابی و بعدا به رهبری علما در جنبش تنباکو) آغاز شدند و کم کم شکل اجتماعی‌تری یافتند و به انقلاب مشروطه رسیدند.
      

13

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.