یادداشت مهدی منزوی

یک جزء از کل
        اول لازمه اشاره کنم که این ترجمه ای که من خوندم با اینکه چاپ ششم همین امسال بود ولی بازهم غلط های چاپی زیاد داشت و کیفیت ترجمه نه چندان خوب، بنظرم ترجمه "پیمان خاکسار" نشر چشمه کیفیت بهتری داره.
رمان جذابی هست هرچند جاهایی وسط داستان ممکنه خسته کننده بشه و با پایان یک بخش، کشش خاصی برای ادامه دادن به مطالعه وجود نداره غیر از اینکه کنجکاو باشید بقیه کتاب درباره چی هست! بعد چند صفحه از بخش بعدی متوجه ارتباطش با بخش قبلی می‌شید!
داستان از زبان پسری استرالیایی بنام "جاسپر" روایت میشه که در بدو داستان در یک زندان محبوسه و مشغول نوشتن خاطراتش هست. منتها خاطراتش چیزی مجزا از خاطرات پدرش مارتین و عمویش تِری نیست. قسمت های مختلف داستان زندگی این سه نفر، در بخش های مختلف از زبان پدر و پسر نقل میشه که جنبه های مختلفی از دیدگاه اونها رو نشون میده. این طرز روایت داستان برام جالب بود ضمن اینکه تکه تکه پازل هایی هم کنار هم قرار میگیرند و سورپرایزهایی از سوی نویسنده رو میشه. مارتین یک شخصیت فیلسوف طور داشته که نظرات فلسفی اون خصوصا در مورد زندگی و مرگ در جای جای داستان، بیان میشه.
اگر داستان اسپویل نمیشد دلم میخواست درباره ارتباط ابتدا و پایان داستان، نظرات دیگران رو بدونم و بهش بپردازم. کتاب جملات نسبتا فاخر زیاد داره که من اوناییکه برام جالب بود رو در ادامه میارم تا شاید بعدا بهشون مراجعه کنم‌.
ضمنا من این کتاب رو از کتابخانه "ملک" در ولنجک گرفتم. خدا خیرشون بده با این سنت حسنه ای که برای اهدا و امانت کتاب ایجاد کردند هرچند برای در امان ماندن کتابها از دست کتاب دزد ها و فروش کف خیابون، راهی بذهنشون نرسیده جز از ریخت انداختن کتابها که برای من خیلی دردناکه!

۷۵۹ صفحه
#یک_جزء_از_کل #استیو_تولتز #کتابخانه_ملک 

"گذشته واقعا یک تومور غیر قابل جراحی است که به زمان حال گسترش پیدا می کند." صفحه ۲۰

"وقتی شما این همه تلاش برای فراموش کردن فردی انجام میدهید، خود آن تلاش هم به یک خاطره تبدیل می شود. بعد مجبور می شوید فرایند فراموش کردن را هم فراموش کنید و این هم خود بیش از حد به یا ماندنی است." صفحه ۲۴

"هرکسی که می گوید این زندگی است که از مردم هیولا می سازد باید طبیعت خام بچه ها را بررسی کند." صفحه ۲۶

"اسکار وایلد گفته: یک ماسک به انسان بدهید تا حقیقت را بگوید." صفحه ۱۰۵

"خودخواهی فردی...این سرچشمه همه سقوط های اخلاقی است ... و درخانه آغاز می شود. صفحه ۱۳۸
"دولت (با ایجاد زندان ها) همیشه در کار معرفی کردن مجرمان خطرناک به یکدیگر است؛ آنها مجرمان را درست به شبکه جرم وصل می کنند." صفحه ۱۴۸

"جلوی ذات بشر را نمی شود گرفت. مردم فکر میکنند برای رشد کردن باید زیر نورافکن باشند. هیچ کس طاقت ناشناس بودن را ندارد." صفحه ۱۷۰

"تری با شهرتی که تازه به دست آورده بود یک چهره به دنیای تبهکاران داده بود. من و هری با این کتاب یک مغز به این جهان می دادیم. این که جزئی از یک کل بزرگ تر از خودم باشم احساس خوبی به من می داد." صفحه ۱۷۵

"انسان نباید هرگز یک عهد غیرقابل شکستن را ببندد. چون هرگز نمی تواند بداند که تار و پود وجودش در ادامه مسیر ممکن است چه احساسی داشته باشد." صفحه ۲۰۵

"تقریبا هیچ وضعیتی در زندگی انسان نمی تواند وجود داشته باشد که چیزی که فرد دیگری دارد را نخواهد." صفحه ۲۴۶

"هرگز زحمت پرسیدن حال یک بیمار را به خودتان ندهید؛ تلف کردن وقت است. نکته مهم این است که بفهمید دکتر چه حسی دارد." صفحه ۳۲۶

"آیا مادری که فرزندش مرده هنوز یک مادر است؟ کلمه های بیوه یا یتیم وجود دارند، اما هیچ کلمه ای برای پدر یا مادری که فرزندش را از دست داده است وجود ندارد." صفحه ۵۶۰

"برای پیدا کردن آرامش درونی، اول باید به سطح بالای ضمیر خودت برسی... و برای پیدا کردن سطح بالای ضمیر باید نور درونی خودت را پیدا کنی. بعد با نور یکی می شی." صفحه ۶۰۶

"مجرمان حرفه ای و فیلسوف ها میزان غافلگیرکننده ای از چیزهای مشترک را دربین خودشان دارند، هردو گروه با جامعه ناسازگار هستند، هردو بدون انعطاف پذیری با قوانین خودشان زندگی می کنند و هردو هم والدین بسیار بدی هستند." صفحه ۶۳۰

"بازی زندگی را بدون تلاش برای فهمیدن قوانین آن بازی کن." صفحه ۷۰۷

"آدم هایی که روزه میگیرند زنده می مانند، اما آدم هایی که گرسنگی می کشند می میرند." صفحه ۷۰۷ 
      
155

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.