یادداشت محمد

محمد

1402/10/30

                این نمایشنامه توسط «آلبر کامو» 1938 نوشته شده است. من از ترجمه خانم «پری صابری» استفاده کردم البته کتاب صوتی که ایشان ترجمه کرده بودند. این کتاب صوتی به وسیله گروهی از گویندگان اجرا شده بود. مدت زمان کتاب صوتی 2 ساعت و 9 دقیقه است. من از کتاب صوتی که از چند گوینده استفاده کند خوشم می‌آید اما این اثر آن کیفیت را نداشت و گوینده ها را دوست نداشتم اما از کتاب صوتی که یک گوینده داشته باشد بهتر بود. من تا بحال نمایشنامه نخوانده بودم همچنین نمی دانستم کامو نمایشنامه هم نوشته است.

کتاب درباره امپراتوری از روم به نام «کالیگولا» است که اسم کاملش «گایوس یولیوس سزار کالیگولا اگوستوس ژرمانیکوس» است(این رومی ها چطور این اسم ها را حفظ می کردند؟). پس از مرگ معشوقه‌اش دیوانه می‌شود(دیدم نوشته بودند خواهرش است ولی توصیفاتی انجام می دهد که عنوان خواهر برای آن درست در نیست یا برای ما بیگانه است البته برای همه بیگانه باشد). بنابر آنچه نوشته شده است داستان واقعی است. البته به نظرم خر و بیناموس بوده است تا دیوانه!

در ویکی پدیا نوشته است که 4 سال حکومت کرده است و سربازان ویژه اش او را کشته اند. بچه هم داشته است. اول کتاب می گوید که بین هر پرده 3 سال فاصله است(نمایشنامه 4 پرده است) اما کل حکومت این یارو 4 سال است!

با مرگ معشوقه اش دیدگاهش به زندگی و خاصه مرگ عوض میشود و تبدیل به یک بی شرف می شود. یک جورایی شاید میخواهد بگوید درست است که من نمی توانم با خدا در بیافتم اما می توانم با آزادی عمل یک خدا با مردم رفتار کنم تا کافر بشوند. حقیقتا تغییر جهان بینی‌اش را متوجه نمی شوم با اینکه خیلی حرف مفت می‌زند(بعضی مواقع سعی در سخنان بزرگان زدن انسان را به ورطه جفنگیات می اندازد البته شاید صرفا من آن جملات را نفهمیدم). بازی با مفاهیم هم زیاد به چشم می خورد.

من را به یاد نادرشاه افشار انداخت. نادرشاه پسرش رضاقلی میرزا را کور کرد و دیوانه شد و دست به کشت و کشتار زد و در آخر هم سردارانش او را کشتند. البته عده‌ای می‌گویند که این روایت درست نیست.

من درباره این امپراتور چیزی نشنیده بودم ولی ظاهرا محتوای زیادی برای این بنده خدا تولید شده است. نکته مهم این سایت های که من دیدم این است که این امپراتور شخصیت شاسگول کتاب را نداشته و رسما خونخوار و خلاصه اینکاره بوده است. طبعا کامو برای هدف خود تغییراتی ایجاد کرده که طبیعی است چون بعید است که قصد نوشتن کتاب قصه یا تاریخ را داشته باشد.

«حکومت کردن یعنی دزدیدن، اینو همه می دونند. فقط شیوه دزدیدن فرق می کند. من آشکارا خواهم دزدید.»


«و من درست به خاطر این که شما آزاد نیستین از شما متنفرم در تمام سرزمین رم یگانه فرد آزاد منم شادی کنین بالاخره از سرزمین شما مردی برخاست که آزادی رو به شما می آموزد برو کرآ تو هم همینطور سیپیون دوستی برام مسخره است برین و به رومی ها اعلام کنین که بالاخره آزادی به اونا بر میگرده .... آزمون دشواری در پیشه!»


«مردها گریه می‌کنند برای اینکه مسائل اون طور که باید نیستند.»

این استراتژی است که دربار نسبت به کالیگولا مدنظر قرار می دهند زیرا مردم با این موضوع فعلا همراه نیستند:



«با ظلم می‌شود مبارزه کرد ولی به ستمکاری بی‌غرض باید نیرنگ زد و آن را دامن زد و منتظر نشست تا این منطق به جنون بکشد»


قبول دارم که مرگ عزیزان می تواند انسان را به ورطه بی عقلی بیندازد. من هم دیده ام. اما پس از مدتی و سرد شدن فرد دوباره به حالت قبل برمی گردد.


«در وجود انسان‌ها همیشه آرامشی هست که هنگام درماندگی به سوی او پناه می‌برند یک پناهگاه خلوت در مرز گریستن.»

پناهگاه کالینگولا تحقیر کردن است. خلاصه که بافتن این نمایشنامه را نفهمیدم. می شود بافت اما آخرش به چیزی نمی رسم.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.