یادداشت ماریه رحیمی

        فرقی نمی کند، «مجنون» باشد و «لیلی»، «خسرو» باشد و «شیرین»، «گل محمد» باشد و «مارال» ... یا «شاملو» باشد و «آیدا»! 
«عشق»، سراسر شور و شیدایی است و ناز و نیاز، هجران و وصال دارد و رنج و شعف! امید دارد و نا امیدی! ... 
شاعر می کند، بی تاب می کند، گم می کند، اسیر می کند... 

زیبایی معشوق، تنها به چشم عاشق وصف کردنی می شود و بی نهایت!  و «عشق» مایه ی غرور و سربلندی می شود نه سرافکندگی و شرم! 
درست آنجا که شاملو خطالب به آیدا در نامه اش می گوید : 
«یک بار به تو گفتم که عشق، شاهراه بزرگ انسانیت است... پس در میان مرزهای عشق، هیچ چیز پست، هیچ چیز حقیر، هیچ چیز شرم آور راه ندارد... 
دوست داشتن، چه زیبا، چه پرشکوه، چه انسانی است!» 

در کتاب «مثل خون در رگ های من»، مکاتبات عاشقانه ی شاملو، نویسنده، روزنامه نگار و از تاثیرگذارترین شاعران مدرن ایران با آیدا سرکیسیان، همسرش را می خوانیم. این مکاتبات نامه های معمولی یک عاشق به معشوق نیستند ...وصف تمام و کمال از معشوق و نیاز عاشق به اوست... توصیه می شود برای اینکه اندکی از ملال این روزها فارغ شوید، روایت عاشقیِ ناب شاملو و آیدا را بخوانید و لذتش را ببرید. 

«حالا دیگر زندگی من، چیزی جز تو نیست»
«حالا دیگر این نفسی که می کشم، جز تو نیست»
«حالا دیگر شعر من، فکر من، تصور من، چیزی جز تو نیست»

«آیدای خوب من ...
معنی «با تو بودن» برای من «به سلطنت رسیدن» است... چقدر در کنار تو مغرورم!
به من نگاه کن که چه تنها و خسته بودم، و حالا به برکت قلب تو که کنار قلب من می تپد؛ چه شاد و چه نیرومندم! ...»
      
244

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.