یادداشت نیما حسینی

        این رمان سترگ را که دیر زمانی نیست که خوانش کرده‌ام، به قول دوستی هر برهه از زندگی آدم یه کتابی آن را شرح حال میدهد حال که این رمان اینگونه بود برایم.

از کتاب؛ 
از بس که غم دلش را در نامه هایش ریخته،با کتاب خواندن هایش آمیخته،با خود به پیاده‌روی هایش برده و همه جا پراکنده بود،کمابیش آن را به ته رسانده بود تا جایی که همه چیز دیگر برایش چون مرده ای شده بود که تعجب میکرد از اینکه نمی‌دانست گورشان کجاست.

زمانی که این رمان را در حین حیرت و شگفتی به اتمام رساندم نوشته ای برایش نوشتم به شرح ذیل؛

تربیت احساسات
آگاهی از سرگذشت،شاخه شاخه کردن های فرسوده این درختان عمر،بهر چه حاصلی طراوت میدهد؟!
احساس ومنطق به واسطه چیزی در میدان زندگی حضور دارند،که آن لذت زندگی است توأم از آنها.
هیچ کدام و هیچ بهره ای تنها وجه موفقیت آن نخواهد شد،بهره برداری صحیح از شور و دادخواست های آدمی موفق به آزادی،رسالت و عشقی است که رخداد خداوندی در آن دمیده است.

_بر اساس برداشتم از رمان تربیت احساسات/نوشته گوستاو فلوبر
      
49

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.