یادداشت م.الف

م.الف

1401/11/6

خطاب به پروانه ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم
        "در باب براهنی و پروژه شعر زبانی"
داستان نویس ها می‌گویند رضا براهنی شاعر بود، شاعر ها می‌گویند داستان نویس بود! سیاست‌زده ها می‌گویند چپ بود و ناسیونالیست‌ها می‌گویند طرفدار استقلال آذربایجان و جعفر پیشه‌وری؛ معمولا هیچ جرگه‌ای او را گردن نمی‌گیرد. 
واقعیت این است که رضا براهنی همه اینها بود! غیر از این‌ها رضا براهِنی یک منتقد ادبی با سواد اما گستاخ بود که بی‌مماشات بزرگانی چون اخوان و نیما را به باد انتقاد(وحتی گاهی تخریب)می‌گرفت.
ما همه براهِنی را عمدتا به پروژه شعر زبانی می‌شناسیم که البته محاسن خود را دارد اما به عقیده من در عین غنی بودن در بُعد نظری، در مجموع خوب از آب در نیامده است. 
براهنی داستان هایی هم دارد که"راز های سرزمین من" و "ماجراهای آقای ایاز" از همین جمله‌اند؛ از وی کتابی به نام "قصه نویسی" در دست است که اصول داستان نویسی را می‌توان از آن آموخت.
در انتها طلیعه‌ی یکی از معدود شعر‌هایی از رضا براهنی که به دلم خوش نشست را با شما در میان می‌گذارم: 

دف را بزن! بزن! كه دفيدن به زير ماه در اين نيمه شب،/ شب
دفماهها
فرياد فاتحانه ي ارواحِ هايهاي و هلهله در تندري ست كه مي‌آيد/
آري، بِدف! تلالوِ فرياد در حوادث شيرين، دفيدني ست كه
ميخواهد فرهاد/
دف را بِدف! كه تندرِ آينده از حقيقت آن دايره، دميده، دمان است
و نيز دمان تر باد!/
دف در دفِ تنيده و، مه در مهِ رميده، خدا را بِدف! به دف روحِ
آسمان، به دف روحِ من بِدف!/
شب، بعد از اين سكوت نخواهد ديد/
من، بعد از اين شب توفاني/
تا صد هزار سال نخواهم خفت/
شب را بِدف! دفيدنِ صدها هزار دف!/
مهتاب را
با روح من بِدف!/ دف خود را رها نكن،/ تو را به لذت اين لحظه
ميدهم قسم، دفِ خود را رها
نكن!/
.....
اي كردِ روح!/
گيسو بلند!/
قيقاج ــ چشم!/
ابرو كشيده سوي معجزه ها، معجرِ هوس!/
خشخاش ــ چشم!/
خورشيد ــ لب!/
دزدِ هزار آتش، اي قاف! اي قهقهِ گدازه ي مس در تب طلا،/
دفدفدفِ تنورِ تنم را بدف!/ دف خود
را رها نكن!/
...
      
1

12

(0/1000)

نظرات

 پردیس

1401/11/6

البته که بیشتر در جوانی تندخو و صریح بوده است. براهنی سواد خوبی داشت و درک درستی از شعر مدرن انگلیسی و فارسی. گستاخ خواندن او زیاده‌روی است :)

0