یادداشت هانیه
1403/6/25
ادگاردو وگا استاد دانشگاهی است که پس از ١٨ سال دوری از وطن و زندگی در مونترئال کانادا، برای تشییع جنازهی مادرش به السالوادور برگشته، با دوست خود مویا (نویسندهی کتاب) در کافهای دیدار میکند. او بیوقفه و ساعتها حرف میزند و همهچیز مملکتش را به باد انتقاد میگیرد. از دوستان قدیمیاش که در مراسم ختم شرکت نکردند تا خانه ی مادرش که دیگر شبیه زمانی که وگا کودکیاش را در آن گذرانده، نیست و از دانشگاهای کشورش که کوچکترین اهمیتی به ادبیات و هنر نمیدهند تا سیاستمدارانی که به فقط به دنبال منافع شخصی خود هستند. من اینجا نوشتم السالوادور اما تو بخوان ایران! این را هم اضافه کنم که وگا، شخصیت اصلی داستان، واقعا با نام دیگری وجود داشته و چنان که نویسنده در ابتدای کتاب نوشته، عقایدش را قاطعانهتر و گزندهتر از آنچه در این متن آمده بیان کرده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.