یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪

به نام او.
        به نام او...)

 بادیگارد؛ نوشتهٔ کاترین سنتر

کتاب بادیگارد  یکی از همون رمان‌هایی بود که از همون اول معلومه قراره کلیشه‌ای باشه، اما خب حتی کلیشه‌‌ای بودنش هم باعث نمی‌شه نتونی ازش لذت ببری. من خودم در خوندنش حس می‌کردم دارم یه فیلم رمانتیک جذاب ولی خیلی ساده می‌بینم؛ داستانی که شاید پیچیدگی و هیجان خاصی نداشته باشه، اما قطعاً حال‌خوب‌کنه.

از نظر شخصیت‌پردازی، قهرمان زن داستان خیلی دوست‌داشتنی بود. مستقل، قوی و در عین حال آسیب‌پذیر؛ ترکیبی که باعث می‌شد راحت باهاش ارتباط بگیری. جک هم همون تصویر آشنای مرد جذاب و کمی مرموز بود که راستش تازگی زیادی نداشت. رابطهٔ بین‌شون شیرین بود، اما به‌نظرم عمق زیادی نداشت و بیشتر روی لحظه‌های بامزه و دیالوگ‌های سبک سوار شده بود.

فضاسازی هم به همین شکل بود؛ محیط و موقعیت‌ها خیلی ساده و کلیشه‌ای توصیف شده بودن. نه اینکه بد باشه، اتفاقاً همین سادگی باعث می‌شد داستان روان و راحت جلو بره، ولی چیزی نداشت که در ذهن بمونه یا بخواد یک دنیای متفاوت برات بسازه.

در پایان باید بگم اگر یک کتاب حال خوب کن می‌خواید که حرف جدیدی هم برای گفتن نداشته باشه بادیگارد می‌تونه گزینهٔ خوبی باشه.
      
479

40

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.