یادداشت 🇮🇷 فضائل 🇵🇸

        «پایانی که خوشحال کننده نبود»
- نیم ستاره برای یک قهرمان
⚠️هشدار: اگه خیلی به اسپویل حساس هستین، بعد از پایان کتاب، این متن رو بخونید. 

کل ماجرای این سه جلد، از اونجایی شروع میشه که یک قتل رو، به گردن یه پسر بیگناه می‌ندازن. آبروش رو میبرن و خانواده‌ش کلی بابت این افترا، زجر میکشن. 
خب... چه حسی بهتون دست میده اگه پیپ و راوی، همین بلا رو سر یه نفر دیگه بیارن؟؟ 
توی جلد اول، همچین کاری بد، شرورانه و خلاف عدالت بود. چی شد که الان یه کار مشابه رو موفقیت تلقی میکنیم و بابتش حتی خوشحال هم میشیم؟!!
درسته که اون پسر مثل سال سینگ یه فرشته نبود و مرتکب جرم شده بود؛ اما جزای ظالم باید به اندازه ظلمی که کرده باشه. نه بیشتر! 
به این خطای شناختی، میگن استاندارد دوگانه. یک مغالطه غیر عمدی که سیستم تفکر ما مرتکب میشه. 
حقیقت و عدالت مفاهیم ثابتی هستن و بنا بر نفع یا خوشایند ما دچار تغییر نمیشن. «انصاف» یعنی مسئله رو از زوایای موافق و مخالف خودمون ببینیم و حتی اگه به سودمون نبود یا نشون دهنده این بود که اشتباه کردیم، حقیقت رو بپذیریم. 
متوجهم که پیپ تجربه‌های بد زیادی رو پشت سر گذاشته بود، اما فشار روانی، بی‌عدالتی، نقص‌های سیستم قضایی و... هیچکدوم جوازی برای ارتکاب جرم نیستن. با مرکب باطل نمیشه به حق رسید. 

سوای از عناصر داستانی، به این جلد مجموعه از نظر اخلاقی، نیم ستاره میدم!! 
      
15

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.