یادداشت سیده زهرا ارجائی

        

رنس ستودارد، یک وکیل جوانِ ایده‌آلیست، به شهری می‌آید که قانون در آن فقط یک شوخی است. مردم شهر زیر چکمه‌های لیبرتی والانس، شروری بیرحم، له شده‌اند. رنس میخواهد با قانون و کتاب، صلح را به شهر برگرداند، اما غرب وحشی به او میخندد! اینجا تفنگ حرف آخر را می‌زند. 
داستان کم‌کم ما را با این پرسش روبه‌رو می‌کند که آیا عدالت واقعی فقط با خشونت به دست می‌آید یا قانون می‌تواند بر وحشی‌گری پیروز شود؟

شخصیت‌پردازی و توصیف صحنه‌‌ها در داستان بسیار خوب و خواندنی بود. متن و داستان، نسبتاً روان است اما ترجمه‌ی آن، می‌توانست خیلی بهتر از این باشد! در بعضی مکالمات و گفتگوهای میان شخصیت‌ها، بنظر می‌رسد که مترجم، صرفاً به یک ترجمه‌ی تحت‌اللفظی اکتفا کرده! و همین موضوع، از جذابیت خواندنش می‌کاست. 

موضوعی که در تمام کتاب جریان داشت، مسأله‌ی مثلث عشقی بین رنس، تام و هلی بود! ظاهراً نویسنده با خلق این مثلث عشقی، تلاش کرده به داستانش جذابیت مضاعف ببخشید!
داستان، جذابیتی در حد یک ماجرای معمول و کلیشه‌ای، ترکیبی از عشق و ظلم‌ستیزی بود، نه چیزی بیش از این... اگر کسی به دنبال یک داستان کارآگاهی و جنایی خاص باشد، من این کتاب را به تو توصیه نمی‌کنم، چرا که ماجرایش آن‌قدرها هم خاص نبود! و البته به دلیل همان مثلث عشقیِ جاری در داستان (!!)، قطعاً آن را مناسب نوجوان نمی‌دانم!

      
4

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.