یادداشت مهدیه صدقی
1403/3/12
3.3
6
این داستان کوتاه را شنیدم، با صدای فریبا متخصص و علی عمرانی. خانم متخصص بسیار جاندار و با حس اجرا کردند، دوست داشتم. آبجی خانم اسم ندارد. آبجی خانم موهای سیاه و لبهای درشت دارد و بلند است؛ زشت است. آبجی خانم که تنها بیست و دو ساله است، ترشیده و در قامت یک انسان ارزشی ندارد. از پنج سالگی این را به او شیرفهم کردهاند مبادا یادش برود. عجیب است که هم زشت است و هم تندخو! شاید هم زیاد عجیب نباشد وقتی از کودکی، حتی مادرش نیز از او نفرت دارد. ماهرخ، خانم سوگلی است.خواهر آبجی خانم. خواستنی و مردمدار، سفید و کوتاه با موهای خرمایی. آبجی خانم آشکارا به ماهرخ حسادت میورزد و همین شعله حسادت است که اندک اندک زبانه میکشد و اطرافیان به خصوص مادر، و اتفاقات دیگر در طول داستان این آتش را بزرگ و بزرگتر میکنند تا بالاخره تراژدی پایان داستان رقم میخورد. صادق هدایت این داستانک را در سال ۱۳۰۹ نگاشته، محتوایی انتقادی دارد در قالب داستان. به وضعیت جامعهی مردسالار آن روز و حتی امروز، جامعهای که دختر به اصطلاح ترشیده را له میکند، زیبایی و زشتی تقریبا تنها معیار ارزش یک زناند و شوهر کردن بزرگترین دستاورد او. در جایی دیگر نویسنده به وضوح جماعتی مانند آبجی خانم را نقد میکند که تنها دلیل به نماز ایستادنشان آن است که میدانند از این دنیا بهرهای نخواهند داشت و به امید بهرهی آخرت ساعتها به نماز واجب و اختیاری میایستند. اما باید به این نکته نیز توجه داشت که برای زنی در جامعهی آن روز که جز شوهر کردن و سپس شوهرداری و بچهداری کردن، هدف و برنامهی زندگی دیگری تعریف نشده بود، خواه ناخواه نماز و نیایش افراطی و گاهی پای وعظ نشستن بیرون از خانه، تنها کار دیگری بود که میتوانست انجام دهد. داستانی حدودا یازده صفحهای ولی با شخصیتهایی بسیار واقعی و زنده. هدایت توانسته بود در این چند صفحه داستان تلخ سرنوشتهایی که در طول تاریخ بسیار تکرار شدهاند اما هرگز مایهی عبرت نبودهاند، بازگو کند. از نکات جالب داستان اشاراتی هر چند کوتاه به اصطلاحات محاورهای قدیمی و سنتهای عروسی و اقلام جهاز عروس و تفاوتهای فرهنگی نسلهای گذشته و امروز بود، حیف که نتوانستم یادداشت کنم. پایان داستان برایم غافلگیرکننده نبود. تنها پایان منطقی چنین داستانی باید یک تراژدی میبود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.