یادداشت زهرا عالی حسینی

از متن کتا
                از متن کتاب:

«اگر می‌توانستیم در حال گذشتن از آستانه‌ای جوانی خود را بازیابیم، اگر می‌توانستیم در این سوی در پیر، و همین که پا به آن سوی می‌گذاشتیم جوان باشیم، آن‌وقت چه می‌شد...؟»

نویسنده می‌گوید یک کلمه‌‌ایِ داستان "تمنا" بود. من می‌گویم "عطش" و "حرص"
عطشِ بازیافتن جوانی، عطش زیبایی، عطش عشق ابدی، و عطش جاودانگی...
و باز هم از متن کتاب:
«مرگ: آنگاه به سراغت می‌آیم که کم‌تر از هر وقت دیگر مشتاق منی.»

درباره محتوا همین‌قدر بگویم که اصلاً نتوانستم داستان را دوست داشته باشم. مثل این داستان های عاشقانه جدید پدیدِ آبکی بود. هیچ جذابیتی برایم نداشت. اگر به خاطر فضاسازی آن خانه‌ی تاریکِ بدون نور و همچنین فضای گنگ و مبهم و وهم آلود داستان نبود، ادامه نمی‌دادم...
نویسنده بیان خوبی داشت. ولی چیزی که ریخته بود توی قالب بیانش مورد پسند من نبود.
به نظرم توضیحات نویسنده در آخر کتاب درباره چگونگی خلق و پرورش :آئورا" از خود داستان جذابیت بیشتری داشت...

پی‌نوشت:

یجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ ۚ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ.
آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوش های خود می‌گذارند؛ تا صدای صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد و در قبضه قدرت او هستند.

وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ.
و آنها را حریص‌ترین مردم بر زندگی این دنیا، و اندوختن خواهی یافت.

خدایا یه کاری کن یه جوری زندگی کنم که هنگامه‌ی پیری، کونسوئلو وار به رویای جوانی و جاودانگی چنگ نندازم و مرگ درحالی به سراغم بیاد که بیشتر از هر وقت دیگری مشتاقشم...
که من در قبضه قدرت تو هستم...
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.