یادداشت سیده زینب موسوی

پل یه پسر
        پل یه پسر نوجوون نیویورکیه که تو خواب و بیداری می‌بینه در واقع ارباب تاریکی یه دنیای دیگه‌ست و در این نقش، کارهای وحشتناکی ازش سر می‌زنه و انگار این صحنه‌ها نه زاییدهٔ یه ذهن مشوش که نشونه‌هایی از حقیقته...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

من اصولا خیلی با کمیک (داستان مصور ) حال نمی‌کنم و تا الان خیلی کمیک‌های کمی خوندم (اگه اون داستان‌های مجلهٔ دوست تو بچگی رو حساب نکنیم 😄).
بنابراین فکر می‌کنم قضاوتم در مورد کمیک‌ها احتمالا خیلی عادلانه نیست و قطعا اصلا حرفه‌ای نیست.

این یکی هم بد نبود ولی به نظرم سوراخ‌های زیادی داشت و کلی سوال بی‌جواب باقی گذاشت.
یعنی حس می‌کنم اگه همین طرح داستان به صورت یه رمان معمولی نوشته می‌شد، با تجربه‌ای که از سندرسون دارم، احتمالا چیز خیلی جذابی از آب در می‌اومد (مطمئن نیستم ولی به نظرم حرفش بود که دقیقا می‌خواد همین کار رو بکنه، البته با تفاوت‌های با سیر داستان تو این کتاب).

به هر حال، پایان کتاب برام پر از سوال بود و البته کلیت داستان اینقدر جذاب بود که دلم بخواد بدونم در ادامه چی می‌شه، که خب ادامه‌ای در کار نبود 😕

سندرسون یه مجموعهٔ کمیک دیگه هم داره به اسم شن سفید که از این خیلی منسجم‌تره و خط داستانی مشخص‌تری هم داره. ولی خب، از اونجایی که گفتم کلا خیلی با کمیک حال نمی‌کنم شن سفید رو هم اصولا خیلی کمتر از کتاب‌های دیگهٔ سندرسون دوست داشتم.

ولی اگه شما اهل کمیک باشید احتمال داره حتی از این کتاب هم خوشتون بیاد و ایضا از شن سفید.
هرچند که ترجمه نشده و نمی‌دونم کسی برنامه‌ای برای ترجمه‌ش داره یا نه 😅
      
111

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.