یادداشت محدثه سهامی

        "ج"

چقدر فضای داستان ؛ 
سر ، تاریک و غم زده‌بود!

این کتاب ، رمان کوتاهی از پیمان هوشمندزاده‌اس درباره پسری که بعد از مدت‌ها برمی‌گرده به خونه پدریش در روستا و می‌بینه که خبری از خواهرش نیست .
تقریبا دو سوم داستان می‌پردازه به چرخ زدن های پسر تو خونه و اطرافش و سرکشیدن به وسایل قدیمی و خوندن دفتر خاطرات مادر و خواهرش و رجوع به خاطرات گذشته.
تا اینکه یهو یه اتفاق غیر منتظره باعث می‌شه ریتم داستان کاملا تغییر کنه...

چشمم که تو کتابفروشی بهش افتاد ، اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد ؛ تصویر روی جلدش بود .
(خونه پدری پسره‌اس در واقع )
مورد دوم اسم نویسنده ،
از پیمان هوشمند زاده قبلا دو تا جستار خونده بودم و خیال  می‌کردم قالب این کتاب هم همون باشه ، حتی با خوندن چند خط اول کتاب مطمئن شدم جستاره و خریدمش .

اولای داستان خیلی خیلی سخت جلو می‌ره ،
انگار که پرتت کردن وسط یک داستان که چیزی ازش نمی‌دونی و نویسنده هم خیال نداره یکم اطلاعات بهت بده اما رفته رفته یک‌مقدار بهتر می‌شه و تا حدودی یه چیزایی دستت میاد.

خیلی جذاب نبود برام اما به خاطر بخشای پایانیش از خوندنش پشیمون نیستم.
      
18

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.