یادداشت سامان
3 روز پیش
زوجی که تصمیم به جدایی گرفتند و در لابی هتل با هم ملاقاتی دارند و در اون ملاقات به مرور گذشتشون میپردازند. در خلال این مرور غم،حسرت،سنگینی باری از گذشته، خشم از بین حرفهای رد و بدل شده به وضوح حس میشه.دیالوگهایی که سادهاند ولی در عین سادگی به دلیل واقعی بودن قابل پذیرش هستند.میشه درکشون کرد،میشه حسشون کرد. نویسنده چیزی رو بین این زوج تصنعی درست نکرده و حرفهایی که به همدیگه میزنند کاملا برآمده از موقعیتی هستند که دو طرف در حال گذرانش هستند. این ترکیب حسهای گوناگون در خلال گپ و گفت غمآلود این زوج خیلی خوب و منطقی بود. این نمایشنامه برشی از زندگی زوجی بود که به آخر خط رسیده بودند.ما میفهمیم در خلال صحبتها که چرا به این تصمیم رسیدند. من هم تصمیم این زوج به جدایی رو درک میکردم و هم این غم و خشمی که داشتند و البته من هم حسرت خوردم که چرا یک سری پرسشها و حرفها در زمان خودش زده نشد و چرا مراقبت هایی انجام نشد که سرانجام رابطه به اینجا نرسه.تمنا و دست و پا زدن مرد در آخر کار،مثل تلاش کسی بود که قصد داره به ریسمانی هر طور شده چنگ بزنه،غافل از اینکه اون ریسمان،سرابی بیش نیست ...اگر تجربه جدایی دارید، احتمالا این نمایشنامه میتونه شما رو اذیت کنه...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.