یادداشت بهروز دلاور
1401/3/29
﷽ کتابهایی که داستانشان باعث میشود لحظه ای زمینشان نگذارم را دوست دارم. سید حمید در راه رسیدن به روضه شب تاسوعا،اسیر دست اشرار منطقه میشود،وقتی میرسد به ششصد و بیست،فکرش را هم نمیکرد که زنده برگردد،اماحاتم باعث شد تا آسا او را زنده بگذارد و...؛به نظرم اوج کتاب لحظاتیست که سید حمید با نرگس در آن خانهای بیابانی تنهاست و هنر نویسنده هم در جملات طلایی آن لحظات نمایان میشود، پیشرفت داستان را دوست داشتم،جملات طلایی که بیان شده را نیز،داستان کتاب در کنار جذاب بودن، باعث میشود که انسان فکر کردن و به خویش برگرد و.... استفاده از شخصیتهای مختلف،بیان درست و حسابی موقعیت های پیش آمده برای شخصیت اصلی کتاب و دیگران،کتاب را خواندنی کرده؛به نظرم یک ویراستاری مجدد نیاز دارد تا کمی بعضی قسمتها اصلاح شود...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.