یادداشت Soli
22 ساعت پیش
درنده باسکرویل در قلب و ذهن من جای مخصوصی داشت. یک روزی که کلاس پنجم یا ششم بودم، تلویزیون رو روشن کردم و این قسمت از مجموعه شرلوکِ بیبیسی داشت پخش میشد و من از همون ثانیه اول، عاشقش شدم تا همین حالا. بعدها قسمتهای دیگر سریال رو دیدم، هرکدوم بارها و بارها در طی سالهای مختلف و این قسمتِ بهخصوص برام رنگ باخت. دست سرنوشت بود که اولین کتابی که از این مجموعه میخوندم هم همین باشه تا اون خاطرات رو برام زنده کنه. عاشقش شدم. اولش یه ذره طول کشید تا درگیر بشم، ولی دفعه سوم که گرفتم دستم دیگه نتونستم بذارمش زمین. واقعا یادم نمیاد آخرین بار کی یه کتابی من رو مجبور کرده شب تا دیر وقت بیدار بمونم فقط برای اینکه ببینم آخرش چی میشه؛ اون هم تو این اوضاع مزخرف این روزهام. داستان خیلی هوشمندانه و خیلی جذاب بود، همونطور که انتظار داشتم. اللبته که نظر من سوگیری داره و معمولا مجذوب هرچیزی که ربطی به شرلوک داشته باشه میشم (البته به جز اون نسخهای از فیلمش که رابرت داونی و هنری کویل بازی کردهن) ولی فقط من یه نفر نیستم که میگم این کتاب خیلی خیلی عالی بوده. حس میکنم بیشتر از کتاب، درباره زمین و زمان حرف زدم. به هر حال، ممنونم جناب کانن دویل. شما مسئول بخش عظیمی از خاطرات و شور و شعف من در زندگی کوچکم بودهاید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.