یادداشت امیرعلی ابراهیم زاده

جنایت و مکافات
        قطعا این کتاب از آثاری‌ست که باید خواند. داستایفسکی نیاز به معرفی ندارد و جنایت و مکافات نیز هم. ترجمه خوب مترجم را در کنار این‌ها بگذارید و به یک اثر سرگرم‌کننده و جذاب می‌رسید. کتاب شاید در ابتدا کمی خسته‌کننده باشد، اما کمی به آن فرصت دهید، شما را جذب خواهد کرد. داستان جذابیت زیادی دارد، جوانی که از درس و دانشگاه افتاده و معشوقه‌اش از دنیا رفته و از زندگی عادی‌اش فاصله گرفته است، افسرده است و روز و شب در اتاق کوچکش تنها و بی‌کس دراز می‌کشد، با این حال مثل همه شخصیت‌های داستان‌های داستایفسکی اهل اندیشه است و فلسفه دارد و معتقد است افراد خاصی در تاریخ هستند که می‌توانند از هر مرز و قانونی عبور کنند، برای اهدافی بزرگ، برای تغییر و تحول، و با همین فلسفه‌اش مرتکب جنایت می‌شود، تا خود و دیگران را از منجلاب بیرون بکشد، تا از سدی عبور کند، برای هدفی بزرگتر. 
در این کتاب به وضوح می‌بینیم که چگونه فلسفه‌ای در ذهن یک جوان تبدیل به عمل می‌شود، فلسفه چگونه می‌تواند زندگی فرد را تغییر دهد، چقدر دیدگاه‌های نظری و اخلاقی درباره زندگی قدرتمند هستند و تاثیرگذار، جوانی که می‌اندیشد و اندیشه‌اش را هم در نشریات منتشر می‌کند و بدان عمل می‌کند و فلسفه‌ای که به گمان عده‌ای اشتباه است و به گمان بقیه درست، زندگی‌اش را به آتش می‌کشد.  و مخاطب مدام با خود فکر می‌کند که آیا اخلاق ترسیم شده توسط شخصیت اصلی قابل دفاع است؟ و در این حال با ترس مدام وی از شکار شدن توسط پلیس همراه می‌شود، با وسواس بیش‌ از اندازه‌اش برای از بین بردن اثر جنایت و وضعیت روانی‌اش که بیش از پیش تحلیل می‌رود... مخاطب برای جوان بی‌نوا دل می‌سوزاند و داستایفسکی می‌داند چگونه همدردی مخاطب را برانگیزد. 
جنایت و مکافات فقط تعقیب و گریز و بازی روانی بازپرس و جوانِ خطاکار نیست. رودیا، شخصیت اصلی داستان، در بحرانِ پس از جنایت با دردسری جدید روبرو می‌شود، مادر و خواهرش از شهری دیکر به دیدارش می‌آیند و انبوهی از مشکلات را با خود می‌آورند، و رودیا با وجود ترس از شکار شدن مجبور است به حل و فصل مسائل خانوادگی‌اش بپردازد، از ازدواج خواهرش با مردی عوضی جلوگیری کند و غیرت نشان دهد و از خانواده‌ای دیگر که به تازگی یتیم شده نیز حمایت کند. و واقعا کیست که با جوان بی‌نوای داستان همدردی نکند، او را و فلسفه‌اش را نپذیرد و اجازه عبور از موانع را به او ندهد... و نویسنده موفق می‌شود و برای مخاطب راهی جز حق دادن به جنایتکار نمی‌دهد، و این هنر داستایفسکی‌ست. 
جنایت و مکافات رمان تاریکی‌ست که کورسوی نور در آن دیده می‌شود، غم‌انگیز است اما نسیم شادی و امید نیز در آن جریان دارد، خشن و سنگدل است اما عشق نیز در آن پررنگ است. این اثر داستایفسکی به معنای واقعی کلمه شاهکار است، هرچند به شخصه قمارباز، رمان کوتاه او را ترجیح می‌دهم، آن نیز داستان جوانی‌ست که فلسفه دارد و جرئت، متفاوت فکر می‌کند و در آتش عشق و مصائب روزگار می‌سوزد، حتما هر دو کتاب را بخوانید، حتما می‌ارزد.

      
1

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.