یادداشت عالیه باقری.

        کتاب  محشر بود! میخ‌کوب می‌کرد آدم را پای خودش.  انگار یه بندی ریسمانی چیزی بیندازد پس ذهنت و نگذارد به کار و زندگی‌ات برسی. نویسنده جوری تصویرسازی کرده که قشنگ آن بوی اسید مجاری تنفسی را می‌سوزاند و آن‌صدای هلهله‌ی قشون‌ترکمن توی مغزت به سوت جیغی تبدیل می‌شد. اهل خراسان بودن خودم کشش بیشتری در من ایجاد می‌کرد برای خواندن قسمت‌هایی که مربوط می‌شد به گذشته‌ی شهر و دیارم. به‌هرحال این اولین‌کالبی بود که از این نویسنده خوتندم و همین هم کافی بود تا متوجه شوم نویسنده بلد است با زیرکی تمام دل را با خط‌به‌خط نوشته‌هایش همراه کند.
      
52

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.