یادداشت مهدی فاتحی زاد
7 روز پیش
داستان که به صورت جریان سیال ذهن تعریف میشود با القای حس دیوانگی پارانویا برای من همراه بود. این فقط زوال و تباهی یک خانواده نیست بلکه به کل نابودی شازده سالاری و جهان فئودالیسم چیره بر قرون مختلف ایران است. ما با شازده ای طرف هستیم که به نظر از مازوخیست رنج میبرد. علم به ما ثابت می کند که دی ان ای صفاتی را به صورت وراثتی در نسل های یک فرد انتقال داده و بیشتر خلقیات و بیماری ها و... ما به صورت زنجیروار به نیاکانمان گره خورده است البته محیط هم تاثیر دارد اما کمتر از پانزده درصد. حال ما با توجه به انتخاب های مان فعال شدن این بمب های ساعتی درونمان را به تعویق می اندازیم. در داستان ما به خوبی می فهمیم چه بلا هایی سر شازده آمده و در چه محیط خشک و وحشی اما متمول و شاهانه ای بزرگ شده و با بر خلاف تبار پر شکوه وحشی اش او تصمیم میگرد تمام صدماتی که اجداد او به رعیت وارد زده را به خودش وارد کند شاید امروز به آن مازو بشود گفت اما گویی شازده در جنگ رویکردی خودش با پدران از دنیا رفته اش است داستان ما را با اختلاف طبقاتی با مرد سالاری و عقب ماندگی های اجتماعی روبه رو میکند. و خواننده را در برزخ داستان خود رها میکند. از فخرالنسا نباید غافل شد زنی زخم خورده از خانواده و با نفرین تنهایی که زندگیش جبر سیطره مردان بر جنس دوم بودن زن ها را نشان میدهد , دستانش را بالا داده و این مسئله را پذیرفته با پذیرفتن سرنوشت محتومش خود دست از زندگی شسته.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.