یادداشت فهیمه پورمحمدی

        فکر می‌کنم نه، ده ساله بودم که اولین بار با رامونا آشنا شدم. الان کتاب‌های رامونا به چند ترجمه و اندازه و رنگ همه‌جا هستند، اما من یک کتاب نارنجی داشتم از کانون پرورش فکری که روی جلدش، رامونا دراز کشیده بود و زل زده بود توی چشم‌های پدرش. رامونا و پدرش فارغ از اینکه یکی از اولین کتاب‌های "واقعی" من بود، یعنی عکس‌دار نبود و شبیه کتاب‌های بزرگ‌ترها بود، یک لذت دیگر هم داشت: رامونا شبیه من بود. مثل من از روی تخت می‌پرید تا هیولای زیر تخت شکارش نکند. شب‌ها کتاب‌های ترسناک را بین کتاب‌ها پنهان می‌کرد و همیشه دوست داشت خمیردندان را تا ته فشار دهد، و البته یک بار این کار را کرد. برای من عجیب بود دختری که دقیقا آن طرف دنیا زندگی می‌کند، انقدر شبیه من باشد. سال‌ها بعد تمام راموناها به‌علاوه‌ی هنری‌ها را خواندم و عاشق خانم نویسنده با اسم سخت‌ش شدم.
 این کتاب هم از نویسنده‌ی راموناست. 
لی باتس گرچه با رامونا خیلی فرق دارد، به همان اندازه واقعی و دوست‌داشتنی‌ست. کتاب در ابتدا، نامه‌های لی‌ست به نویسنده‌ی مورد علاقه‌اش. لی برای یک پروژه‌ی کلاسی چند سوال از آقای هنشاو می‌پرسد. آقای هنشاو پاسخ‌ها را می‌دهد و چند سوال از لی می‌پرسد. لی به اصرار مادرش، جواب سوالات آقای هنشاو را می‌دهد. اما خب، لی ده ساله است، زود خسته می‌شود. بنابراین نامه‌هایش کوتاه و پرتعدادند. نهایتا آقای هنشاو که احتمالا از کثرت نامه‌ها به ستوه آمده، به لی پیشنهاد می‌کند به جای نامه‌، یادداشت‌هایش را در دفتر خاطرات ادامه دهد. لی که جز نامه نوشتن کار دیگری بلد نیست، یادداشت‌هایش را به سبک همان نامه‌ها خطاب به آقای هنشاو خیالی می‌نویسد. لی از زندگی‌اش می‌نویسد، از نبودن پدرش، از مدرسه‌ی جدید و از دزدی که هر روز بهترین قسمت نهارش را می‌دزد...
خیلی لطیف و دوست‌داشتنی‌ست. ترجمه‌ی خوبی هم دارد. 
به شدت توصیه می‌شود :)
      
18

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.