یادداشت محدثه ز

محدثه ز

محدثه ز

1404/4/11

        انگار خودم نیستم حکایت آدمهایی که روح شون و خودشان پیر شدن اما فکر و دلشون هنوز تو خاطرات گذشته گیر کرده (مث عکس جلد!)
آدم‌هایی که غرق افکارشون شدند و این تفکرات رو به واقعیت‌ها و حرف زدن ترجیح میدند.
کتاب، داستان هفت شخصیت است اما هر کدام با قصه های پشت سرشان می توانند به طور کلی یک جامعه را در بر بگیرند و نماد یک جامعه باشند، در واقع ما با یک داستان ملودرام و خوش‌خوان کاملا ایرانی و معاصر از جنس خودمون و روزمرگی‌هایمان روبه‌رو هستیم!
با اینکه ۷ نفر راوی داستان هستند اما همه چیز ساختار منسجم و منظمی داره، هیچ اتفاق یا شخصیتی اضافه نیست و این تعدد راویان نه تنها گیج کننده نیست بلکه همین که یک روایت از زوایای مختلف بیان میشه باعث جذابیت کتاب شده.
و خب درست همونجایی که فکر میکنید همه چیز داره به خوبی و خوشی پیش میره همه معادلاتتون بهم میخوره که این خودش یه پایان به نظر من باشکوه رو رقم میزنه چون کتاب تو شیب داستان‌های "آنها تا اخر عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند نمیوفته!"
رد و پای پیشینه هنری نویسنده تو شخصیتها و فضاسازی‌ها دیده میشه، به طوری که یک شخصیت (علیرضا) کاملا در عرصه سینما فعاله!
داستان از دید دو نسل پیش میره، آدمهایی که همونقدر که بالغ و روشن‌فکر و تحصیل کرده‌اند میتونند احساسات و گفت‌وگوهای بچگانه داشته باشند! آدمهایی که از قشر عادی جامعه اند و قهرمان نیستند بلکه مثل همه آدمهای دیگه با بیماری، دوری، افسردگی،مرگ و غم دست و پنجه نرم میکنند.
من قلم شیوای نویسنده و ساختار کلی داستان رو  دوست داشتم ولی دوست داشتم تهش مشخص‌تر می بود
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.