یادداشت هانیه
1403/6/25
"نوشتههای روی تن"، داستانیست در ستایشِ عشقِ از دست رفته و با این سوال آغاز میشود: چرا معیار اندازهگیری عشق فقدان است؟. سوالی که در سراسرِ روایتِ پراکندهی کتاب به هیچ پاسخ مناسبی نمیرسد. راوی بینام و جنسیت کتاب که بعضی آن را خودِ نویسندهی کتاب میدانند، بعد از تجربهی روابط فراوان، سرانجام به این باور میرسد که عشق حقیقی خود را یافته است. اما این اتفاق دیری نمیپاید و معشوقش ناپدید میشود. درواقعا نیرو محرکهی این رمان فقدان است نه عشق. فقدانی که روی تن آدمی حک میشود. نبودِ معشوق، حضورش را پررنگتر میکند. این موضوع دستمایهی تأمل قرار میگیرد که وقتی عاشق میشویم، وقتی به کسی عشق میورزیم، چه حسی را تجربه میکنیم و در درون ما، بر جسم و جان ما و بین ما و دیگری چه میگذرد. راوی داستان برای شناخت معشوق از دست رفتهی خود دست بهکار نامتعارفی میزند و سراغ کتاب آناتومی بدن میرود، تا از طریق شناخت و توصیفِ درخشان جزء به جزء بدن و کارکرد هریک از اجزایش، به شناخت بیشتری از معشوقش برسد. بجز دو سه غلط نگارشی، ترجمه بسیار خوب و داشتن حداقل میزانِ سانسور از نقاط قوتش بود. چراکه اگر قرار بر سانسور بود، چیزی از داستان باقی نمیماند. این کتاب جزو لیست ١٠٠١ کتابی که قبل از مرگ باید خواند، جای دارد.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.