یادداشت پیمان قیصری
1402/5/21
3.9
9
هر کتابی از کوندرا بخونم اینو مینویسم که فقط میلان کوندرا میتونه یه سری افراد بی ربط رو در اتفاقاتی به نظر بی ربط کنار هم ردیف کنه و لابهلای اون نظرات خودش راجع به خیلی چیزها مثل ازدواج، رابطه، انسان، میل به جاودانگی و ... رو بیان کنه و ما بشینیم با اشتیاق اونها رو بخونیم اما بعد از پایان نتونیم بگیم داستان این کتاب دقیقا چی بود، چرا؟ چون خود کوندرا میگه: «اصل مطلب در یک رمان فقط از طریق همان رمان قابل انتقال است؛ بنابراین اقتباس ها نمیتوانند چیزی به جز حواشی را انتقال دهند. اگر هنوز هم کسی پیدا میشود که بخواهد از مفاهیم رمان خود محافظت کند باید آن را طوری بنویسد که قابل اقتباس نباشد؛ به عبارت دیگر باید آن را طوری بنویسد که قابل بازگو کردن نباشد.» اما در مجموع داستان با خود کوندرا و دیدن یک حرکت از یک زن شروع میشه، اون زن میشه نقش اصلی داستان، اگنس، بعد پدر، خواهر، همسر و دخترش وارد میشن اما اینها تنها افراد حاضر نیستند و افراد دیگهای از جمله گوته هم نقشی بازی میکنند، و در نهایت رمان با خود کوندرا در مکان شروع خاتمه پیدا میکنه. اثری پر از حرف و جذاب.ه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.