یادداشت مریم محسنیزاده
7 روز پیش
سال ۱۳۴۴ سمینار سالانهٔ هاروارد از جلال دعوت میکند تا در گردهمایی شرکت کند. او بعد از یک سال ممنوعیت خروج از کشور، موفق میشود عازم آمریکا شود. سفر جلال از پاریس به آمریکا و با کشتی صورت میگیرد. در پاریس با ژان پل سارتر برخورد میکند، اما با او همکلام نمیشود. تقریباً اواخر کتاب، "کارنامهٔ دوماههٔ هاروارد" آمده است که خلاصهٔ تروتمیزتری از اتفاقات سمینار میباشد. اینکه هفده نفری از کشورهای مختلف دور هم جمع شدند و در باب ادبیات سخنرانی و بحث داشتند. آنها آثاری مثل "هاکلبری فین"، "آدم نامرئی" و "برهنگان و مردگان" را نقد میکردند. بازدید از مدرسه، کارخانه و موزه هم در برنامهشان بوده است. در یکی از جلسات، جلال موضوع "غربزدگی شیطانی است یا رحمانی؟" را مطرح میکند که کار به بحث و جدل میکشد. این بحث در غالب دو مقالهٔ "غرب زدگی و عواقبش" و "در بداخلاقی و ادبیات" آخر کتاب ضمیمه شده. جلال، شرق و غرب را دو مفهوم اقتصادی براساس تولیدکننده و مصرفکننده میداند؛ ازاینرو غربزدگی را نوعی استعمار کلاسیک میشمارد و معتقد است غرب، تعیینکنندهٔ سرنوشت بازار جهان میباشد. به رسم قلمِ جلال، جملات بدون فعل، زیاد دیده میشود. انگار آلاحمد مبتلا به عبارت "دیگر اینکه..." شده و مکرر آن را به کار میبرد. همچنین لحن جلال عموماً عصبی است و در تحلیل کردن و نظر دادنها حتی به خودش خُرده میگیرد. گاهی از حد فراتر میرود و نیش و کنایهها دامن آدمهای ناشناس و حتی هنرمندان سرشناس را در خطاب کردن میگیرد. در خلال این یادداشتها که اغلب گزارشوار نوشته شدهاند، جلال نقد و نظراتش را دربارهٔ سیاست، یهود، خشونت آمریکا، صنعتی شدن چین، آسمانخراشها، آلودگی، مطبوعات، معماری، حملونقل، آبوهوا، گیاهان، آداب زندگیِ سرخپوستها، تبعیض نژادی یا غذا خوردن میدهد. جلال از فیلمهایی که در سینما دیده تعریف میکند؛ فیلمی از آنتونیونی، ساتیا جیت رای، گُدار، الیا کازان، هیچکاک و برگمان. از نمایشگاه نقاشی و گالریگردیها، مجسمهٔ آزادی، دانشگاه هاروارد، کنسرت، تئاتری از بکت، سخنرانی نورمن میلر، موزهٔ هنر مدرن، موزهٔ گوگنهایم، موزهٔ متروپولیتن، موزهٔ علوم و تاریخ طبیعی، استخر و حتی رفتن به بار و خوردن مشروب هم نوشته است. گاهی آمار و ارقام میدهد که به گفتهٔ خودش چون سوالکنندهٔ خوبی است میپرسد و یادداشت برمیدارد؛ اما نمیداند برای که و برای چه! جالب است مدام از خرج و مخارجش مینویسد و حساب و کتاب همه چیز را دارد. انگار بعضی از روزانهنویسیها فقط گزارشی است از هزینهها. در جایی از کتاب، جلال آمریکاییها را چنین توصیف میکند:" مصرفکنندهٔ به اسراف" و یک جا میگوید:" و چقدر یهودی در این خرابشده میپلکد." جلال در این سفرِ دو ماهه به ایالت بوستون، ماساچوست، مونترآل، شیکاگو، نیویورک و سنتلوییس سفر میکند. او در این سفرها با اشخاصی از حوزهٔ سیاست تا هنر دیدار میکند؛ وردست کندی و هانیبال الخاص. همچنین با مسافرانی از ملّیتهای مختلف گپوگفت میکند. جوانی ژاپنی از هاراکیری برایش میگوید و ادعا میکند این خودکشی از ترس و ناامیدی نیست بلکه نوعی اعتراض است؛ چیزی شبیه خودسوزی راهبان بودایی ویتنام که در همان سالها اتفاق میافتاد. همین معاشرتها و گذر زمان، زبان جلال را به مرور بهتر میکند و احساس سردرد و خوابآلودگیِ ناشی از مدام شنیدنِ زبانی خارجیاش برطرف میگردد. کتاب بیشتر به یادداشتبرداری یا گزارشی از سفر شباهت دارد تا سفرنامه. اگر عمر جلال کفاف میداد تا دستی به سر و روی متن بکشد و زوائد را حذف کند، احتمالاً سفرنامهٔ پروپیمانی ازش درمیآمد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.