یادداشت زهرا بزرگ زاده
1402/7/5
طبیعتا از دختر بچه های تینیجری که فکر می کنند خیلی چیزی سرشان می شود در حالی که صرفا کله ی شان توی روابط نابه¬سامانشان است و فکر می¬کنند از حقایق جهان سر در می¬آورند در حالی که اصلا این طور نیست بدم می¬آید و در نتیجه از این که قهرمان کتاب یک دختربچه ی تینیجر پول داری باشد که پوچی خونش بالا رفته اصلا استقبال نمی کردم. ولی خب رُنه ای بود در این میان که من بودم انگار! رنه ی مهربان و نازیبا، با نقابی از بلاهت، در تلاش برای فهم جهان در گوشه ی یک برج امپریالیستی، با فیلم ها و کتاب هایش و از همه مهم تر افکارش که مثل کودکان بازیگوشی این ور و آن ور می رفتند و گاهی خرابکاری هایی به بار می آوردند و مادرشان را شرمنده می کردند! خب باید بگویم من این کتاب را هدیه گرفتم، از یک رُنه ی دیگر در واقع! از کسی که دو الی سه جهان مشترک داریم و همین نقدا کافی است. خلاصه، من، رُنه و ال این مدت با هم در کوچه پس کوچه های این کتاب قدم زدیم و حرص خوردیم و لیستی برداشتیم از کتاب ها و فیلم هایی که رُنه می دید و می خواند و البته همه ی آن ها قبلا به گوشمان خورده بود و یک جایی یادداشت کرده بویدم حتی بعضا بعضی هایشان را دیده و خوانده بودیم ولی خب یک جا؟ خیر. نداشتیمشان. و حالا می خواهیم دو تایی بدون رُنه و در غم و سوگ او که ناامیدی را پمپاژ می کند به قلب آدمیزاد برای این که عاقبتمان مثل مرتضی کلانتری نشودف لیستمان را عملی کنیم. به امید این که بعد از دیدن و خواندن آدم دیگری شده باشیم.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.