یادداشت Fshafiee
1404/5/12
کتاب: تنگسیر – نوشتهی صادق چوبک امروز تنگسیر رو تموم کردم؛ و واقعاً تجربهی عمیق و ماندگاری بود. داستان دربارهی محمد، مردی از تنگسیر بوشهره که برای گرفتن حق خودش، در نهایت شش نفر رو میکشه. کتاب پر از خشمه، پر از بیعدالتی، پر از مردی که پشتش به هیچکس گرم نیست. اما چیزی که من رو بیشتر از داستان درگیر کرد، نثر و قلم صادق چوبک بود؛ زنده، دقیق، و پر از جزئیات ریز انسانی. فضاسازیها عالی بودن، مونولوگهای محمد از همه زیباتر؛ مخصوصاً اون جایی که بالای مغازهی مرد ارمنی قایم شده بود و توی شک و تردید بین وجدان و خشم، با خودش کلنجار میرفت. همون لحظهها نشون میداد که این مرد، قبل از اینکه یه قاتل باشه، یه آدمه. یکی مثل همهی ما. اما یکی از تلخترین و هوشمندانهترین بخشهای کتاب برای من جایی بود که "نایب" – کسی که باید مظهر قانون و عدالت باشه – وقتی میاد دنبال محمد، به جای اجرای عدالت، وارد خونهاش میشه و قصد تجاوز به زن محمد رو داره. چوبک خیلی بیرحمانه اما صادقانه نشون میده که حتی کسانی که نماد قانونن، خودشون قانون رو لگدمال میکنن. و این، دردناکترین نوع بیعدالتیه. تنگسیر فقط دربارهی انتقام نیست؛ دربارهی شکستن مرزهای انسانی زیر فشار ظلم و تنهایییه. جملاتی زیبا از کتاب تنگسیر📚 «مراد فقط عدالت بود، نه انتقام. عدالت، آن چیزی بود که توی دلش مثل آتش میسوخت.» «وقتی مردی از حق خودش دفاع نکنه، دیگه مرد نیست...» «تو این دنیا، هر کی زور داشته باشه، قانون واسه اونه.» «سکوت بعضی وقتا بلندتر از هر فریادیه. صدایی که از ته دل بیاد، لازم نیست حتماً با فریاد باشه.» «گاهی یه نگاه، یه حرف، یه سکوت، همهچی رو برات روشن میکنه؛ مثل نور مهتاب وسط شب تار.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.