یادداشت مظفری
1401/8/22
بسمالله الرحمن الرحیم نگاهم داشت از روی کتابها رد میشد که نامش، چشمانم را متوقف کرد... واجارایی سین در انتخاب نام، نشان از دقت و نکتهسنجی نویسنده میداد و یک علامت سوال دلنشین ایجاد کرد. همیشه مستندخوانی دوست داشتم و حالا یک نفر، مثل دوربین، سفر را شرح میدهد و هرگز سر دوربین را به سمت خودش برنمیگرداند. معمای چیرهدستی نویسنده، با خواندن حرفی از او که میگوید همدوره قیصرامینپور در دانشکده ادبیات بوده، حل میشود. شرح سفر کاروان جانبازان شیمیایی، به سالگرد حادثه هیروشیما، دستمایه کتاب است، خوندن مثل عبور یک نسیم خنک دلچسب است و واقعیتهایش نمیگذارد در هپروت عرق شویم خواندنش در دهه محرم در هیئت خوب بود. در بین سخنرانی و مداحی و ضمن برنامههای دیگر که صدا خوب نبود و شنیده نمیشد. همراه با هزارافسوس برای بازماندگان ایرانی و ژاپنی. و تعجباز اینکه چرا ژاپنیها، آمریکاییها را بدون گرفتن هیچچیز و از دستدادن همهچیز، بخشیدند. چرا آلمان، هرسال باید بابت تهمت دروغین کورههای آدمسوزی و یهودیسوزی غرامت دهد، اما آمریکا برای قتلعام در هیروشیما و ناکازاکی، حتی یک سِنت هم پرداخت نکند؟ نویسنده کتاب از خودش حرفی نمیزند که در جنگ چه اتفاقی برایش افتاده، اما به حضورش در جبههها و شیمیاییشدنش، گریزی میزند. * عمق فاجعه بمبهای شیمیایی در ایران، شاید عجیبتر باشد. هرچند وسعت فاجعه ایران، در حد و اندازه هیروشیما و ناکازاکی نبود، اما ماندگاری و اثراتش بیشتر است. چه اینکه اکثر قربانیان در ژاپن، در همان لحطه یا سالیان نزدیک، دارفانی را وداع گفتند، اما جانبازان و بازماندگان بمباران شیمیایی، سالهاست با هزار رنج و مشقت، گذران عمر میکنند. و غایت عملکرد دستگاههای دروغپراکنی غرب، سخنرانی رئیس شورای شهر هیروشیماست. که در اولین نکته بعد از مقدمه، ایران و کرهشمالی را تهدیدی برای صلح جهانی میداند. موقعی کتاب را خواندم که هنوز جناب حمیدحسام، یکی از نویسندههای شاخص ادبیات پایداری نبود. ۱۳۹۳/۸/۱۷
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.