یادداشت calynn
1403/9/25
كاترين توى همان مزرعه كدو تنبل مه گرفته در همان آلونک و چند قدم آن طرف تر از آن در آهنی در کنار شمشیری که به خون جبرواك آغشته بود و درست روبه روى جسم بی سر کسی که صاحب قلبش بود.... از درون تکه تکه شد و فرو ریخت و حالا .... چیزی جز پوسته ای توخالی از.... دختری رویا پرداز که روزی در ساحل یا شاید هم در لبه ی پنجره ی اتاقش یا شاید در آن دشتی که آقای زمان به آنجا نمی آمد و یا شاید در لابه لای کلاه های شگفت انگیز هاتا ... عاشق دلقک چشم لیمویی دربار شده بود... عاشق يك كلاغ سياه ... عاشق محافظ ملكه سفيد ... عاشق كسى كه براى دزديدن قلب ملكه سرزمین دل ها به آنجا آمده بود ولی قلب خودش دزديده شد.... اما خب زمانش مهم نیست او اکنون ملکه ای مرده برای سرزمینی سرشار از رنگ است و توسط همه مورد نفرت قرار میگیرد اما هیچ کس نمیگوید شاید سرزمین رویایی شان ملکه ی قرمز پوش را سیاه و سفید کرد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.