یادداشت motahare ghaderi
1401/10/14
انتظارم خیلی بزرگانه تر بود انتظارم یه عالمه کشمکش بود.؛یه عالمه گره که وا نمیشن تا جونت بالا بیاد..مشکل پشت مشکل و دردسر پشت دردسر.بدبیاری و آدمای تو زرد و خائن. ولی نبود. به خودم میگفتم یه جا شوالیه غمگین خیانت کنه بره سمت آسموند طمع کار یا مثلا مباشر آسموند یه نیزه ی جادوشده ی دیگه یه جا قایم کرده بوده باشه یا کار خراب شه و پدر و مادر ایگرن دیگه نتونن به حالت الیه شون برگردن اما هیچ کدوم از این اتفاقا یفتاد. آخرش یادم اومد قهرمان این داستان یه دختر بچه ی 12 ساله ست توی یه دنیای جادویی که آدماش یا سفیدن یا سیاه.و آدم سیاهاش کمن و تو خالی نه یه دختر 23ساله توی یه دنیای واقعی با یه عالمه غریبه دورش!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.