یادداشت امیربهراد
1402/4/26
3.7
45
این داستان میتواند یک تجربه متوسط و البته قابل تأمل برای خواننده باشد. یک اتفاق مسخره با جلب توجه به جایگاه و مناسبات اجتماعی و تأثیر آنها بر انسانیت، برای خوانندهها یک سفر فکری را فراهم میکند. با دقت به نوشتهها و توصیفات از طبقههای اجتماعی و درک عمیقی از نگرشهای مختلف شخصیتها، این کتاب میتواند یک تجربه خواندنی و الهامبخش برای شما باشد. داستایوفسکی به خوبی در داستانهای کوتاه خود، امیال و خواستههای خود را به ویژه در دوران جوانیاش تصویر میکند. عموماً در این داستانها، داوری مستقیمی وجود ندارد؛ در عوض، وی به تشریح وضعیت و شرایط میپردازد. در داستان "یک اتفاق مسخره"، نویسنده قصد دارد تأثیر جایگاه و روابط اجتماعی و تفکر سیستمی را نشان دهد و میخواهد آن را به نحوی بیان کند که دسترسی به انسانیت واقعی جلوگیری میکند. متن کتاب: "انگار کسی دیگر به جای او فکر میکرد؛ همهچیز باید همانطور میماند، هرکسی سر جای خودش" ایوان، وقتی میخواست انسانیت و نیکوکاری خود را نشان دهد، خود را به عنوان یک ژنرال بلندپایه میبیند که انسانیت را از طریق لطف و سخاوت خود نمایان میکند. او قدرت و مقام را در زیرساختهای انسانیت قرار میدهد. حتی شخصیت نویسنده جوان نیز، که در تلاش برای تجدد، نوآوری و نوگرایی بود، باید از جایگاه یک نویسنده رادیکال حرف میزد. اما در حالی که در فکر ژنرال و هم در فکر نویسنده بحث تجدد و نوآوری بود، محدودیتها و جایگاه آنها اجازه نمیدهد تا پنجره اندیشههایشان رو به همدیگر باز شوند. با وجود وفاداری نویسنده به انسانیت و تلاش برای نشان دادن آن، در داستان "یک اتفاق مسخره"، به نظر میرسد داستایوفسکی در محدودیتهای تفکر نظام سِرفداری (ارباب-رعیتی) قرار دارد. داستایوفسکی در بررسی جایگاه اجتماعی و تأثیر آن بر انسانیت، به معضلات و محدودیتها در بیان ایدههای نوآورانه خود روبرو میشود. در نتیجه، انسانیت از جایگاهها و نقشها و مقام های مشخص تحت تأثیر قرار میگیرد. این ممکن است نشان دهنده ارتباط نزدیکی با واقعیتهای اجتماعی و سیستمی -سلطنت فرمانروایی مطلق روسیه- باشد که نویسنده به طور شخصی با آن مواجه بوده است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.