یادداشت ریحانه یزدی

        روایت دلخواه پسری شبیه سمیر دست ما را می‌گیرد و می‌برد به بزم ارواح! بزمی به صرف روایت. روایت‌هایی از دلِ تاریخ. از اسطوره‌های بین‌النهرین گرفته تا روزگاری که بر عراق و مردمانش گذشته، از مستبدی به مستبد دیگر! به نام عدالت و حب وطن.
این میان روایت دلخواه پسری شبیه سمیر، روایتی ست که در آن چیزی از صاحب‌ِ عکس دوخته‌شده به پیراهنش گفته شود. از سکنات و مرام و گفتارش. از عظمت روح و اقتدار نهفته در کلامش. حتی از چانه زنیِ نمکینش با راننده‌ی تاکسی فرودگاه بغداد.
روایت‌هایِ ارواحِ آرام‌گرفته در وادی‌السلام حتی به صحرای کربلا هم می‌رسد، به آن عظیم‌ترین روایت تاریخ.
قصه به آن بلندی نیست که صاحبان تمام روایت‌های آرام‌گرفته در عجیب‌ترین قبرستان جهان، بتوانند روایت خودشان را بگویند، اما بهترین روایت‌ها از صاحب عکس پیراهن آن پسر در این داستان کنار هم جمع شده.
بیش از همه روایتِ رنجِ عراق و روایتِ فاجعه فیضیه از معاشرت با این کتاب در نظرم ماندگار شد.
قلمِ نویسنده آنچنان متبحرانه جزئیات را تصویر می‌کند که در ماجراها غرق می‌شوی و به خود که می‌آیی خودت را روحی می‌بینی در میان وادی‌السلام، بر فراز مقبره‌ای قدیمی که غروب آفتاب نجف را به تماشا نشسته!
      
13

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.