یادداشت آزاده شریفی

                امروز تولد سیمین دانشور است و من بیش از آنکه سیمین و جلال را به عنوان دو نویسنده و مترجم خوانده باشم، از نامه‌هایشان آموخته‌ام. از رابطه پر فراز و نشیب‌شان. ما خیلی‌ها را داشتیم برای آموختن داستان و نویسندگی و تفکر چپ و گاهی راست. اما برای آموختن رابطه، آموختن زندگی واقعی و عشقی که در زندگی روزانه جاری می‌شود آموزگاری نداشتیم. من بعدها دانستم چقدر از نامه‌های سیمین و جلال و غروب جلال زندگی، عشق، همراهی و رابطه آموخته‌ام. عشق و رابطه‌ای که واقعی و وفادارانه است پر از قهر و آشتی و لحظه‌های تردید و تنهایی. 
...
گفت: عهد و عیال، روزگار به آدم سیلی می‌زند، سیلی را که خوردی یا گیج می‌شوی و خلاص. می‌افتی و هیچکس دست تو را نخواهد گرفت. باید دست بگذاری سرزانویت و بگویی یا علی و خودت بلند بشوی که شاید نتوانی. اما از سیلی روزگار هوشیار هم می‌شود شد، تو سعی کن هوشیار بشوی.
از کتاب غروب جلال
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.