یادداشت صبا کومالکی

        حقیقتا قشنگ بود 
داستان راجع به پسری ایست از خانواده ای شیعی در بغداد ، پدرش روزانه با مرگ سر و کار دارد و مسئول شستن اموات شیعی ایست و دوست دارد پسرش هم همین کار را در آینده ادامه دهد چون این شغل در این خانواده موروثی ایست و جد پدری هم مرده شور بوده است اما ...
 داستان در زمان جنگ ایران و عراق آغاز می‌شود و تا سال های اشغال عراق به دست آمریکایی ها ادامه دارد.
داستان پر از اضطراب و استرس و مرگ و انتحاری و خون و عشق و ...
خلاصه که با خواندنش دلم برای عراقی ها کباب شد 
البته به نظرم نویسنده به دلیل مسیحی بودنش خوب نتوانسته یک خانواده شیعه و فرهنگشون رو توصیف کند.

      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.