یادداشت مریم علویان
1403/4/10
عنوان انگلیسی این کتاب را خیلی خیلی بیشتر دوست دارم: My friend is sad گرهی داستان در عنوان آمده و درِ گفتوگو با کودک را میتوان با همین عنوان درست بازکرد. در عنوان اصلی، شعوری به فیگی داده شده که در اسم فارسی اثر خبری از آن نیست. در واقع، در عنوان، زلزلهای ایجاد شده که تمرکز را از توجه به حال دوست و دیدن احساس دوست به زورزدن برای تغییر حال دوست برده است. تلاشهای فیگی برای بهتر کردن حال فیلی ستودنی است و گل اصلی نویسنده آنجاست که می فهمیم چرا فیلی خوشحال نمیشدهاست. خندهداری ماجرا هم در صفحهی آخر درست در لحظهی شروع درام پردهی آخری، اوج میگیرد که فیلی به جز ناراحتی، مشکل فیزیکی ای هم دارد که باید فکری برایش بشود. اما جدا از اینها، چیزی در این داستان بود که توجهم را جلب کرد. اینکه وقتی دوستی، یا عضوی از خانواده در خوشی و خوشگذرانیها کنار دیگری نیست، چقدر درست است که دیگری از احساس غم عمیقش در غیبت این یکی بگوید! حس میکنم صحبت در مورد روزگاری که در غیبت عزیزی به ما گذشته، آنقدر مهم است که تکیه کردن روی هر خاطرهی شاد یا غصهداری که رخ داده، میتواند اثر پررنگی بر رابطه و بر ناخودآگاه آن عزیز بگذارد، تا سالها همراهش بماند و هر فاصلهای که به ضرورت زندگی بینشان پیش میآید، باعث شود دچار درصدی عذاب وجدان شود. (شبیه نوعی عذاب وجدان که اغلب از سمت والدین به فرزندان منتقل میشود) جایی میخواندم که در دوران جذب کودک در مهد کودک و بعد از آن، یا وقتهایی که کودک به گردشی رفته یا ما بدون او تفریحی داشتهایم، هرگز با《وقتی نبودی من غصه خوردم》یا《بهم خوش نگذشت》یا عبارتهای اینچنینی با او صحبت نشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.