یادداشت مجید اسطیری

                در آبان ماه 1402 خواندم
آتشی که دود نداشته باشد تمثیلی از مبارزه ای است که اخلاق را زیر پا نگذارد
کماکان تلاش نادر در این جلد هم این است که انسانیت و اخلاق مداری را طوری با مبارزه علیه ظلم جفت و جور کند که نه سیخ بسوزد نه کباب
تا حد زیادی موفق است و نقطه ای که مبارزه و اخلاق را برای او به هم میرساند عرفان است. در این جلد میبینیم جای آلنی با قلیچ بلغای در حال عوض شدن است. آلنی که خداناباور بوده مشغول خواندن عرفان میشود و مجذوب حضرت علی علیه السلام میشود و قلیچ بلغای که قبلا رهبر مذهبی متینی بود کاملا تبدیل به رهبری چریکی میشود

کماکان پای واقعگرایی اثر کمی میلنگد. آلنی جاهایی از مهلکه میگریزد که باورش سخت است. او و زنش که هر دو در قله انسانیت و اخلاق هستند بچه هایشان را رها کرده اند و در اروپا مشغول تحصیل یا در ایران مشغول کارهای مبارزاتی هستند. با این حال این واقعیت گریزی را شاید بتوانیم خصیصه "مکتب خراسان" قلمداد کنیم. دو نویسنده برجسته دیگر که دکتر قهرمان شیری در کتاب "مکتب‌های داستان‌نویسی در ایران" آنها را در مکتب خراسان دسته بندی میکند یعنی محمود دولت آبادی و غزاله علیزاده هم در آثارشان چندان پایبند رئالیسم نیستند. "اشراق" در مکتب خراسان نقش خیلی مهمتری دارد. این میراث بزرگ عرفای خراسان، بایزید و خرقانی و ... است.


آلنی از رابعه آغاز کرد و پیش آمد؛ و یا بهتر است بگوییم: فرورفت. بویزید و خرقانی و ابراهیم ادهم و حبیبِ عَجَمی و حسن بصری و ذوالنون مصری و شبلی و جنید را - به حد مقدور - دریافت تا رسید به منصور حلاج و از آنجا به نقطه ی اوج قله ی رفیع عرفان، آغاز و انجام عرفان، مولا علی، نگریست و حیران و شیفته نگاه کرد و نگاه کرد و مغلوب قامت بلند علی در متن تاریخ حیات بشر شد و مغلوب اندیشه های علی و مغلوب کلام علی ... مغلوب و غرق شد
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.