یادداشت فاطمه خدابخشی

        رویای بعد از ظهر
ماجرای پسری ده‌ساله را روایت می‌کند که هنگام تعمیر چراغ مطالعه‌اش دچار برق‌گرفتگی شده و به گذشته سفر می‌کند و در آن زمان اتفاقات جذابی را تجربه می‌کند.
در بخشی از متن کتاب رویای بعدازظهر می‌خوانیم:
خیلی ترسیدم. بی‌اختیار دو قدم عقب رفتم. توی چارچوب در دو نفر ایستاده بودند و به من نگاه می‌کردند. یکی از آن‌ها خانمی بود با پیراهن گل‌دار و آن یکی پسر جوانی هجده ‌نوزده ‌ساله. قلبم داشت می‌کوبید. سرم گیج رفت. انگار رنگ ‌و رویم خیلی ناجور بود؛ چون نگاه آن خانم مهربان شد. لپش را چنگ زد و گفت: «ای وای! این بچه که داره پس می‌افته!»
واقعاً هم داشتم می‌افتادم. اتاق دور سرم می‌چرخید. جوان دوید جلو و بازویم را گرفت. همان‌جا نشستم. خانم از اتاق بیرون رفت و چند لحظه بعد با لیوانی که حدس زدم باید آب قند باشد برگشت. جوان پرسید: «تو کی هستی پسر؟ اینجا چی‌کار می‌کنی؟»
فقط نگاهش کردم. چه سؤالی از من می‌پرسید! این سؤال را من باید از او می‌پرسیدم. خانم آب‌ ‌قند توی لیوان را هم زد و آن را داد دستم. با خوردن آب قند حالم کمی بهتر شد. زیر نگاه خیرۀ آن‌ها ناراحت بودم. خانم پرسید: «تو کی هستی پسر جون؟ بچۀ همین محلی؟»
این کتاب در هشتمین جشنواره داستان انقلاب به عنوان رمان برتر نوجوانان انتخاب شده است و مناسب گروه سنی ج(دبستان دوره دوم) می‌باشد ولی بزرگترها هم از خواندنش لذت خواهند برد. پیشنهاد می‌کنم  شب‌ها دور هم بخوانید و لذت ببرید.
نویسنده: خانم نیلوفر مالک
انتشارات مهرک
      

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.