یادداشت مهدیه

مهدیه

مهدیه

1403/9/19

        بالاخره تونستم تمومش کنم!
برخلاف بقیه کتاب ها از تموم شدنش واقعا خوشحال شدم.
جدا از یکنواخت بودن داستان، شخصیت زوربا خوره جانم شده بود. اما هر چه جلوتر رفت و هر چه من از زوربا بیشتر دلخور میشدم، چیزی در قلم نویسنده یا شاید مخلوق او زوربا وجود داشت که نشد با تمام کینه هایی که از او به دل داشتم، اورا دوست نداشته باشم.
زوربا در مقابل ارباب دو دیدگاه متفاوت به زندگی را نمایش میدهند. زوربا اهل لذت است و از هیچ گونه لذتی نمیگذرد و ارباب فردی اهل مطالعه و به قول خودمان جنتلمن!
از طرف دیگر نه به عنوان جنس زن بلکه به عنوان یک انسان از دیدگاهی که زوربا به زنان داشت  از خشم آتش میگرفتم. اما خب با خود میگفتم یکبار هم چیزی را بخوان که باب میلت نیست جای دوری نمیرود.شاید بشد صبور تر شد.
اما زوربا جدای از شخصیت لذت جویش، چیزی که برای من دوست داشتی جلوه نمود، لحظه ای زیستنش بود. اینکه به اکنون بیشتر از مفاهیم گنگ گذشته و آینده اعتقاد داشت. زوربا با تمام زمختیش از مرگ بیوه زن غمیگن بود. 
شاید خود کازانتزاکیس مثل هر خواننده ای که زوربای یونانی را میخواند، در شک و تردید بود که در کدام وادی قرار گیرد. اصل لذت یا اصل تعالی روح؟!شاید هم هدف نویسنده رساندن خواننده به میانه ای از این دو بود. 
خلاصه خوشحالم که تمام شد و همچنین هیچگاه آن شخصیت را فراموش نمیکنم و اگر فرصت کنم فیلمش را هم تماشا میکنم.
      
1.2k

34

(0/1000)

نظرات

فیلمش رو هم ببینید 
تلاشتون در تمام کردن کتابی که مورد علاقتون نیست و پر از زنبارگی قابل تقدیره، من یکی که نمیتونم کتابی که باب میلم نباشه رو تا ته بخونم 
این کتاب از اون کتاب هاس که جهانبینی ادم تغییر میده ،،پیشنهاد میدم در کنارش کتابهای دیگه اش رو هم بخونید مثل وسوسه مسیح و  گزارش به خاک یونان یا سرگشته راه حق و یا ازادی یا مرگش رو هم بخونید ،، عجیب دلنشینن

1