یادداشت امیررضا سعیدینجات
1402/12/24
بسم الله یک نکته، خارج از فضای اصلی کتاب به ذهنم رسید. آن هم مطابقت عجیب اتفاقات درسی هریپاتر با جریان آموزشی بسیاری از جامعهها از جمله کشور خودمان است. هریپاتر شخصیتی است که به لحاظ درسی به سایر دوستانش از جمله هرمیون نمیرسد، اما او با هوش و استعداد فوقالعادهای که دارد توان تحمل فضای خشک درسی هاگوارتز را ندارد. دقیقاً مانند بسیاری از کودکان این سرزمین و بسیاری سرزمینهای دیگر. این افراد که تعدادشان کم هم نیست، با اجبار و زور بزرگترها و سیر از پیش تعیین شده تحصیلی، به سرنوشت محتومِ مانند همگان تحصیل کردن، گرفتار هستند. نکته دردناک آنجاست که این کودکان، نوجوانان و یا جوانان نه تنها مجبور به تحمل چنین فضایی هستند بلکه در چنین فضایی با دیگرانی که قوتهای خود را فراموش کردهاند، سنجیده شده و ای بسا با شکلی عجیب با آنها مقایسه میشوند. این سرخوردگی عظیم چیزی جز عصیان به بار نمیآورد، عصیانی که در هر برهه، خود را نوعی نشان میدهد و خدا نکند که ویرانگر باشد. اما داستان هری... او که میگوید لردسیاه دوباره جان گرفته و در حال تشکیل ارتش قوی است، مورد تمسخر روزنامهها و رئیس وزرات جادو است. رئیس وزارت جادو، آقای فاج که از دامبلدور دلخوشی ندارد، با هری نیز برخورد خوبی نداشته و او را برای اخراج از مدرسه احضار کرده است. اما دامبلدور و تیمش نیز آرام ننشستهاند. آنها قبلاً به فاج تذکر داده بودند که دیوانهسازها (نگهبانان زندان آزکابان) ممکن است با ولدرمورت همپیمان شوند و اتفاقات بدی بیفتد. البته که چنین تذکری ظاهراً دور از واقع نبوده است. در این بین هر روز جان هری است که بیش از روز قبل تهدید میشود. دوباره به هری حسودیم شد با این رفقایی که دارد... اینها حتی از جانشان برای هری دریغ ندارند. چقدر دامبلدور عالیه... چقدر مَرده... چقدر جذابه... شخصیتی کاریزماتیک...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.