یادداشت علی باقری
1404/4/21
بچههای سبز بیشتر از آنکه یک رمان باشد، یک قاب سینمایی است؛ پر از رنگ، صدا و نفسهای معلق در میان بوتههای سبز. اولگا توکارچوک با مهارت یک کارگردان و با حوصلهای شبیه قاببندهای فیلمهای ویم وندرس، شخصیتهایش را در طبیعت رها میکند و ما را مجبور میکند از دور، با چشمی خیس و دلی فشرده، نگاهشان کنیم. در هر صحنه، میتوانستم تصویر کنم: باران روی شیشه، دستهای کوچک بچهها روی خاک، نور غروب که مثل یک فیلتر سبز روی همهچیز میافتد. حتی سکوتهای کتاب هم مثل سکوتهای خوبِ فیلمها بودند، پر از معنا و پر از چیزهایی که نمیشود به زبان آورد. توکارچوک در این اثر، به من یاد داد که حتی اگر جهان پر از خشونت و تاریکی باشد، هنوز گوشهای هست که چند «بچهٔ سبز» در آن میدوند، میخندند و زندگی را نجات میدهند. اگر بچههای سبز فیلمی بود، حتماً از آن فیلمهایی میشد که در فستیوالها، ایستاده تشویقش میکنند. اما حالا که کتاب است، ما باید کلماتش را مثل نگاتیوهای یک فیلم در ذهنمان ظاهر کنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.