یادداشت Navid Kalahroudi

اندیشه ی سیاسی در اروپای سده های میانه
        تاریخ اندیشه سیاسی در اروپا چیزی شبیه به یک کتاب داستان بسیار قطور است. کتابی سرشار از قصه های مختلف اما به هم پیوسته. قصه هایی که هر کدام از پی یکدیگر می آیند و رفتار و کنش شخصیت هایش بر اساس آنچه پیش از آنها رخ داده سوار است. سده های میانه یکی از جذاب ترین قسمت های این داستان است. دوره ای که به تعبیر نویسنده این کتاب از فروپاشی امپراتوری رم تا نهضت اصلاحات دینی لوتر را در بر میگیرد و شاهد درگیری های فراوانی میان کلیسا و شاهان اروپایی است. شاید بتوان گفت بخش مهمی از این دعوا از اساس بر سر سنت مسیح شکل گرفت. سنت در اینجا قول و فعل عیسی مسیح بود و بر خلاف دیگر ادیان که با ظهور آخرین پیامبرشان دیگر فیض الهی نیز قطع می گردید در مسیحیت روندی متفاوت طی می شد و الهام وحیانی تداوم داشت. به قول هانری کربن دایره فیض نبوی بسته نمی شد. بنابراین دین مسیحی دینی ناظر به آینده بود، بشارت عیسی باید در وجدان هر مسیحی فعلیت پیدا می کرد و بدین ترتیب ما شاهد بسط سنت در مسیحیت هستیم.
 با فوت آخرین حواری مسیح این امانت خدا به نهادی به نام کلیسا واگذار می شد و به تعبیر معروفی مسیح در کلیسا تجسد می یافت. حال کلیسا بود که مسئول کشف معنا و تاویل رمز بشارت مومنان تلقی می شد. اما نهاد مهم دیگری نیز در این جهان وجود داشت و آن نهاد سلطنت بود. نظمی دو گانه در ابتدا حاکم بود و این نظم کم و بیش تا زمان شارلمانی تداوم پیدا کرد. قدرت عرفی از قدرت روحانی جدا بود اما وظیفه داشت در تحقق  یافتن مدینه الهی بکوشد‌. پاپ شاه را تایید می کرد اما ایجاد کننده قدرت او نبود. 
به تدریج اما این استدلال دچار تغییراتی شد. کلیسا تلاش کرد تا حوزه اختیارات و تفسیر خودش را از اقتدار عرفی گسترش دهد و امپراطور را تنها در حد یک کارگزار کلیسا تقلیل دهد. مجموعه این استدلال ها به طرف نظریه ولایت مطلقه پاپ منتهی شد و عیسی به مثابه شاه در نظر گرفته شد. در این دوران بود که تفسیری مسیحی گونه از اندیشه های فیلسوفان یونانی به خصوص افلاطون و ارسطو صورت پذیرفت و کلیسا در نظر طرفداران پاپ به مثابه شهر ارسطویی در نظر گرفته شد که هر کس در آن نباشد رستگار و انسان و البته مالک نیست.
 آگوستین معروف ترین شارح افلاطونی این دوران بود اگرچه بعدها توماس قدیس در گسستی آشکار اندیشه سیاسی، اخلاق ارسطویی و الهیات مسیحی را درهم آمیخت و از اندیشه افلاطونی آگوستین گذر نمود‌ این روند را مارسیلیو پادوآیی ادامه داد و کلیسا را تابع دولت نمود و اقتدار سیاسی را بالاتر از مرجعیت روحانی قرار داد و ...
      

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.