یادداشت طاها ربانی

        من یه مدت نوشته‌های روزنامه‌نگارهایی مثل ابک و سیدعلی میرفتاح را در فیسبوک می‌خوندم. تسلطشون بر قلم برام شگفت‌انگیز بود. اما بعد یه مدت دیدم هیچی از توش درنمی‌آد. جز لذتی که از قلم روانشون به آدم دست می‌ده، هیچی به آدم اضافه نمی‌کنند. این رمان هم همین شکلی بود (جز اینکه به‌نظرم این زیبایی کلام در ترجمه تاحدودی از دست رفته بود. البته ترجمه‌اش خوب بود، ولی مطمئناً شاهکار نبود.)
شاید کلاً نباید رمان بخونم. ولی رمان هم دوره‌های مختلفی داره. ما در دوره‌ای نیستیم که آدم‌ها درباره‌ی کشتن یا زنده‌نگه‌داشتن خدا دچار تردید باشند. ما داریم در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که بالاترین ارزش ثروت است. در چنین عصری نباید منتظر تردیدهای داستایوسکی باشیم. تمام سوالات بزرگ قبل از ما پرسیده شده و حتی به‌جواب‌نرسیدن‌ها هم قبل از ما اتفاق افتاده. 
خوبی این داستان این بود که نویسنده تونسته بود این هذیان‌گویی را منسجم نگه دارد و، همچنین، زیاد در ذهنیت شخصیت‌ها غرق نشود.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.