یادداشت negarin

negarin

negarin

1404/5/8

        از میون روزهایِ لعنتیِ کنکور، روزهایی که حتی کتاب خوندن یادم رفته و چشم‌هام دیگه مثل قبلا نمی‌تونن مثل آهوی چابک شیرجه بزنن میون کلمات و بینشون بالا و پایین بشن، سلام!

دارک کمدیِ هوشمندانه و تند و تیز مک‌دونا همیشه مورد علاقه‌ی من بوده و هست.
خلاقیت دیوونه کننده‌‌ش، خونسردی‌ای که توی به نمایش کشیدن خشونت داره، فضاسازی‌های خاصش و شخصیت‌های یونیک و عجیب و غریبی که خلق می‌کنه همیشه منو شگفت‌زده می‌کنه. 

کشیش وِلش، یکی از شخصیت‌های اصلی نمایشنامه غرب غم‌زده، از غم‌انگیزترین کاراکترهایی بود که توی کل دوره‌ی کتابخونیم باهاش آشنا شدم. مردی که مبهوت، زل زده به جنگ بی سر و ته و وحشیانه‌ای که بین آدم‌ها در جریانه و برای زندگی‌ کردن میون مردمی که به خون هم‌ تشنه‌ان و روحشون رو لجن گرفته زیادی لطیف و فداکاره.


«غرب غم‌زده» داستان دنیای ماست. خشونت و توحش عریانی که بین کلمات کتاب موج می‌زنه و کینه‌‌ی عمیقی که بدون دلیل مشخص بین شخصیت‌ها وجود داره برای من بازتاب‌دهنده‌ی دنیای امروزه. این وسط، غرب غم‌زده به شکل ویژه‌ای به غربت و انزوای آدم‌هایی می‌پردازه که روحشون این‌همه خشونت و کینه رو نمی‌فهمه. آدمایی که با همه وجودشون دنبال یه رگه‌ی نور توی این دنیای تاریک می‌گردن و جست‌ و جوشون بیهوده‌ست. آدمایی که با تمام بدی و دشمنی‌ای که اطرافشون رو فرا گرفته حاضرن روحشونو فدا کنن تا ثابت کنن که هنوزم یه گوشه از این دنیا، اگه خوب بگردی عشق و خوبی رو پیدا می‌کنی. غرب غم‌زده روایت بهای «آدم خوبی بودن» بین آدمهاییه که خوبی رو به رسمیت نمی‌شناسن. روایت فروپاشی روانی "کشیش وِلش‌"‌هایی که درنده‌خو بودن دنیا براشون غیرقابل هضمه. 

در کل می‌شه گفت که مک‌‌دونا توی این نمایشنامه روابط انسانی رو زیر ذره‌بین برده. عشق، دوستی، نفرت و کینه؛ و توی نشون دادنش هم خوب عمل کرده. 

 غرب‌ غم‌زده رو هم مثل بقیه آثار مک‌دونا دوست داشتم (البته قطعا نه به اندازه مرد بالشی!) و خوندنش وسط این بحبوحه‌ی کنکور بهم چسبید. یه جاهایی باهاش خندیدم و یه جاهایی باهاش بغض کردم. گمونم بعدا دوباره هم بخونمش و قطعا به اطرافیانم هم خوندنش رو توصیه می‌کنم. 

-قسمت‌هایی از کتاب: 

وِلش: تو فکر می‌کنی تو آب رفتنش جرئت می‌خواسته یا حماقت گرلین؟ 
گرلین: جرئت. 
وِلش: که همون حماقته. 


حتی اگه آدم غمگینی چیزی باشی، یا آدم تنهایی باشی، باز هم وضعت خیلی بهتر از اون‌هاییه که زیرِ زمین یا تو دریاچه گم شده‌ن، چون... دست کم تو امکانشو داری که خوشحال بشی و حتی اگه امکانش خیلی کم باشه، بیشتر از امکانیه که اون مرده‌ها دارن.


ولش: تو این دنیا همین جوریش به اندازه‌ی کافی کلی نفرت هست ولین کانر، بدون این که لازم باشه تو بابت یه سگ مرده بهش اضافه کنی.
ولین: خب اگه تو این دنیا به اندازه کافی کلی نفرت هست، هیشکی متوجه یه خرده نفرت بیشتر نمیشه دیگه.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.