یادداشت سمی
4 روز پیش
نشسته روی نیمکت، لرزان و گمگشته، تنها و غریب و در انزوا... با خود گفتم من هم بروم روی یکی از این نیمکتها، در گوشهی دور خلوتی بنشینم و زندگیام را پیش چشم آورم، که مال من هم همانطور که میخواستم پیش نرفت، چون از قضا من هم حس رهاشدگی، تنهایی، گیجی و ناامنی داشتم، در جهانی که نه حال نه آیندهاش برایم حامل ذرهای نوید و امید نبود. فقط گذشته بود و گذشته.... کتاب شفق در خم جادهی بیرهگذر، جستارهایی دربارهی خاطره و خیال و عشق و شهره... کتاب رو فروشندهی شهر کتاب محبوبم، شهر کتاب پاسداران بهم پیشنهاد داد... تو یه روزی که از همه چی خالی بودم... مطمئنم که هیچوقت فراموشش نمیکنم، اون روز و ایضا این کتاب رو... آندره آسیمان در اسکندریهی مصر متولد شده و خيلی زیبا به توصیف شهرها در قالب واقعیت، خیال و اوهام میپردازد...شاید علتش نگاه زیباییست که به شهرها دارد، چه آنجا که متولد شده، چه جاهایی که به آنها سفر کرده است...جوری که خواننده در حالتی تعلیق بین متن علمی و توصیف شهرها و متنی ادبی در قالب سیر در گذشته و حال و آینده، زمان را سپری میکند. جستارها از شهر ، کتابها، نویسندگان، خاطرات موهوم و... است، بخصوص داستایفسکی و پروست... که به نظرم باید کمی با پروست و کتابش آشنا باشید چون نقلقولهای بجا و دلفریبی از کتاب در جستجوی زمان از دست رفته را در کتابش آورده است...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.