یادداشت axellee
7 روز پیش
داستان هفت نفری که به دار آویخته شدند... هفت نفری که از لحظهی محکومیت در کنارشون بودم و به سلول انفرادی تکتکشون سرک کشیدم. احساساتشون در مواجهه با مرگ رو حس کردم، زمزمههاشون رو شنیدم، افکارشون رو درک کردم. همراه با اونها ترس رو تجربه کردم و در نهایت... من باقی موندم و مرگشون رو دیدم. داستان یکی بود، یکی نبود هم در نیمهی دوم کتاب گنجونده شده بود؛ با محوریت مرگ ناشی از بیماری. فکر میکنم برخلاف خیلیها که داستان دوم رو بیشتر دوست داشتن، من با داستان اول ارتباط بیشتری برقرار کردم. در قسمت سوم، مطالبی از نیکالای تیلیشوف در مورد شخصیت و زندگی نویسنده و در آخر، زندگینامهای که توسط خود آندرییف نوشته شده، قرار داشت. خوندنشون برای من جالب بود. آندرییف رو با یادداشتهای شیطان شناختم؛ کتابی که خوندنش باعث میشد احساس هیجان داشته باشم و کاملاً از مطالعم لذت ببرم. همین نویسنده باعث شد تو این کتاب، غم رو کاملاً حس کنم. نقطهی عطف قلم آندرییف اینه که سعی نمیکنه چیزی یاد بده یا اتفاق خارقالعادهای توی داستانش رخ بده... زندگی رو مینویسه. فکر میکنم این همون چیزیه که باعث شده انقدر با قلمش ارتباط برقرار کنم. در آخر، نمرهی من به این کتاب ۳ هستش. ترجمهی این کتاب هم توسط حمیدرضا آتشبرآب انجام شده.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.