یادداشت علی نخعی

آخر شاهنامه
        "آه، دیگر ما
فاتحانِ گوژپشت و پیر را مانیم
بربه‌کشتی‌های موجِ بادبان از کف
دل به‌یادِ بره‌های فرّهی، در دشت ایامِ تهی، بسته
تیغهامان زنگخورد و کهنه و خسته
کوسهامان جاودان خاموش
تیرهامان بال بشکسته

ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان‌تر زآنکه بیرون آید از سینه
راویان قصه‌های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی‌ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می‌خواهیم شد زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار،
چشم می‌مالیم و می‌گوییم: آنَک، طرفه قصرِ زرنگارِ
صبحِ شیرینکار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس"

بی‌تعارف من با شعر نو هیچ‌وقت ارتباط نگرفته بودم. و حسی هم نسبت به آن نداشتم. اما بعد از اینکه -تازه یک ماه پیش- با اخوان آشنا شدم نظرم عوض شد. برای فهم و لذت بیشتر از شعر اخوان پیشنهاد میکنم حتما شعرخوانی و توضیحات گرم و گیرای دکتر کاکاوند را در فصل پنجم کتاب‌باز ببینید. صلابت زبان اخوان و طنز تلخ و نگاه ناامید او واقعا برای من جذاب بود. 


      
3

24

(0/1000)

نظرات

واقعاً اخوان آدمو میخکوب می‌کنه.
خوان هشتم اخوان هم بسیار بسیار خواندنیه.
1

0

دقیقا. یک حس ناامیدی از حال همراه با ستایش گذشته و یک عصیان نسبت به وضعیت موجود توی خط به خط اشعارش وجود داره. 

0